دربیان اقسام طهارت
– در بیان اقسام طهارت و تحقیق ارکان و شرائط هریک از آن:
بباید دانست که طهارتى که در شریعت واجب مىشود سه نوع بیش نیست غسل و وضو و تیمم.
اما غسل سبب آن هفت صورت است و در بعضى روایات شش:
چهار مشترک میان زن و مرد و آن یکى التقاى ختانین (ق) یعنى موضع ختنه کردن مرد و زن که بهم رسد. و دوم بیرون آمدن منى (ق) سوم مسلمان شدن کافر (صد) در بیشتر روایات از احمد. چهارم موت است (ق) و سه مخصوص زنان است:
بیرون آمدن خون حیض (ق) و نفاس (ق) و بچه اگرچه خون با او نباشد (فحم) و ارکان و شرائط آن پنج است: نیت کردن (ق) بسم اللّه گفتن (صد) و مضمضه (صد) و استنشاق (صد) و آب به همه اعضا رسانیدن (ق).
و اما وضو، سبب حدثى که وضو لازم مىشود هم هفت چیز است و در بعضى روایات هشت است: یکى بیرون آمدن چیزى است از دو راه معهود (ق). دوم بیرون آمدن هرچه پلید باشد از باقى اعضا مانند خون و ریم و قى
و آنچه بدان مىماند (صدح). سوم شستن مرده (صد). چهارم زائل شدن عقل به خواب (ق) یا به مستى (صح) یا به خستگى مگر خوابى باشد اندک که از احوال نماز بیرون نبرد او را. پنجم دست رسانیدن به آلت مباشرت (فمد) خواه پشت دست (صد) یا کفش. ششم ملاقات جسم مرد و زن بالغ که نامحرم باشند (فمد).
هفتم خوردن گوشت شتر و شیر او (صد) در اصح روایات، و هشتم کلمه رده گفتن و آن در بعضى روایات است. و ارکان و فرائض آن ده است در بیشتر روایات و هشت است پیش اکثر اصحاب: اول نیت است (فمد) بدل کردن، که اعتقاد آن کند که این وضو از براى برداشتن پلیدى است و نماز بر خود روا کردن، و دوم بسم اللّه الرحمن الرحیم گفتن است (صد) بعد از نیت در اکثر روایات از احمد. بعد از آن سر دست شستن (صد) در بیشتر روایات. سوم آب در دهن گردانیدن (دح) است. چهارم آب به اندرون بینى رسانیدن است پنجم روى شستن است (ق) از رستن جاى موى سر تا زنخ به درازى و از ما بین هر دو گوش به پهنا. ششم دست تا بازوگاه شستن (ق). هفتم همه سر را مسح کردن (صد) چنانچه بیشتر روایات است یا پیش سر تنها (ق) چنانچه در روایت احمد است. هشتم پاى را تا کعب شستن است (ق) نهم ترتیب رعایت کردن است (فمد) بر این موجب که گفته شد. دهم موالات (مد) یعنى در پى یکدیگر شستن چنانچه پیشتر از آنکه عضو سابق خشک شدن گیرد لاحق بشوید. اینها همه فرائض وضو است بر مذهب احمد و دیگر مذاهب از رقم معلوم مىشود و سنن وضو غیر از اینهاست و آن هم ده شمردهاند در کتب و چون اینجا سخن در ما لا بد است بدین اکتفا نمود و لیکن دو بحث دیگر مانده است که ناگزیر است دانستن آن، اولا مسح بر موزه و آنچه جارى مجراى آن تواند بود از جورب و جرموق مسحى و غیره هرگاه که به وضو موزه پوشیده باشند و نقض وضو کنند. در وضو کردن مسح کافى مىباشد که بر ظاهر موزه بکشند و آن عبارت از کشیدن سر انگشتان است که تر باشد از سر موزه تا ساق و مدت روا بودن
مسح مقیم را، یک شبانروز است (ق) و مسافر را سه شبانروز (ق). و یکى دیگر آداب خلاف و استنجاست که آن نیز داخل است در طهارت و آداب مستحبه آن اینهاست: باید که در وقت قضاى حاجت نه پشت به قبله کنند نه روى و اگر چیزى در دست باشد که نام خداى بر آن باشد دور کنند و در درون رفتن، پاى چپ پیش نهند و در بیرون آمدن، پاى راست و بگویند. «اعوذ باللّه من الخبث و الخبائث» و سه کلوخ بمالند و بعد از کلوخ با آب بشویند و اگر به آب اکتفا نمایند، شاید و در بیرون آمدن بگویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ».
و اما تیمم و آن وقتى جائز مىشود که وقت نماز دررسد و شخص آب نیابد یا خستگى داشته باشد و جراحتى که آب رسانیدن زیان دارد. در این صورت جائز داشته است که به خاک تیمم کند و آن را نیز شرائط و ارکان است.
اما شرط آن چهار چیز است: اولا درآمدن وقت نماز است (ق) و دوم طلب آب است (فمد) و سوم وجود عذر است (ق) مثل مرض یا نایافتن آب و چهارم خاک پاک (فحد) که غبار از آن برخیزد. و ارکان آن هفت است به قول اصح:
اول نیت است (ق) و دوم بسم اللّه گفتن (صد) و سوم دست بر خاک پاک زدن یکبار، گشوده انگشتان (صد). چهارم رو را (ق) به انگشتان مسح کردن.
پنجم پشت دست را به کف مسح کردن (صد) و سودن. و به روایتى دیگر باید دو ضربه (ق) بر خاک زند یکى بر روى بمالد و یکى دست تا مرفق بمالد و ششم ترتیب (صفد) و هفتم موالات (صمد). و در بعضى روایات ترتیب و موالات واجب نداشتهاند.
باب دوم
– در بیان نماز.
بباید دانست که در هر شبانروزى پنج وقت نماز واجب مىشود: اول نماز صبح و وقت آن از ابتداى برآمدن صبح صادق است یعنى روشنى که در مشرق منتشر مىشود و بعد از آن تاریک نشود تا برآمدن آفتاب. و آن دو رکعت
است. و بعد از آن نماز پیشین و آن چهار رکعت است، و وقت آن از وقت زوال آفتاب است که از خط نصف النهار بگذرد تا آن وقت که سایه هر چیز یکسان شود با او بىسایه زوال. و بعد از آن وقت پسین است، و آن چهار رکعت است و وقت آن از ابتداى آنکه وقت پیشین آخر شود تا آفتاب فرو رفتن است.
و لیکن وقت مختار، تا آن وقت است که سایه هر چیزى دو چند او شود.
و بعد از آن نماز شام است و آن سه رکعت است، و وقت آن از فرو رفتن آفتاب است تا فرو رفتن شفق سرخ که در مغرب بعد از فرو رفتن آفتاب پیدا شود. بعد از آن نماز خفتن است و آن چهار رکعت است، و وقت آن از آخر شدن وقت شام است تا برآمدن صبح و لیکن وقت مختارش تا دو دانک از شب بگذرد. اینها نماز فرض است که در هر شبانروزى هفده رکعت فرض شده است که بگزارند، و هریک را سنتى راتبه هست: صبح را دو رکعت است که پیش از فرض بگزارند. و پیشین را دو رکعت پیش از فرض و دو رکعت بعد از آن. و چهار رکعت پیش از پسین (صد) و دو رکعت پس از شام و پنج رکعت پس از خفتن: دو سنت راتبه و سه وتر، و در وتر دعاى قنوت بخوانند (صحد) نه در صبح (فم).
این زمان بباید دانست که نماز مشتمل بر پنج چیز است: اول شرائط و دوم ارکان و سوم واجبات و چهارم هیئت و پنجم مسنونات.
اما شرائط آن پنج است: اول، آب پاککننده است، که طهارت کامل بدان کرده باشد یا خاک که تیمم کند وقتى که عذر باشد، چنانچه معلوم شد. دوم پوشیدن عورت است به جامه پاک. سوم پاکى جاى نماز. چهارم دانستن آنکه وقت نماز درآمده است. پنجم استقبال قبله.
و اما ارکان و آن عبارت از چیزى است که اگر ترک کند نماز باطل شود، خواه که به سهو ترک کند یا به قصد، و همچنین شرائط نیز همین سبیل است
و فرق میانه شرط و رکن آن است که شرط خارج از نماز است و رکن داخل نماز است و جزو او است و از اینجاست که بعضى نیت داخل شرط گرفتهاند (ح) و آن شانزده است: اول برخاستن است (ق) در نماز فرض، و دوم نیت است (فمد)، و سوم تکبیر احرام است (ق)، یعنى در حال نیت اللّه اکبر گفتن، و چهارم خواندن فاتحه الکتاب است (ق فمد). پنجم رکوع است (ق)، ششم قرار گرفتن (فد) در رکوع و طمأنینت است، هفتم استادن است از رکوع (فمد)، و هشتم قرار گرفتن (فد) در آن استادن، نهم سجود است (ق)، دهم قرار در آن (فد) یازدهم برآمدن از سجود است (ق یا فد) و نشستن درست (فد)، و دوازدهم قرار در آن (فد)، و سیزدهم تشهد آخر است (فمد)، چهاردهم صلوات بر نبى (فمد)- صلوات اللّه و سلامه علیه و على آله اجمعین-، پانزدهم نشستن (ق) در آن، شانزدهم سلام است (فمد).
و اما واجبات و آن چیزى چند است که اگر به قصد ترک کنند نماز باطل شود، اما اگر به سهو ترک کنند باطل نشود بلکه تدارک آن به سجده سهو کنند و آن هشت است: اول تکبیر است در حالت رفتن به رکوع و برآمدن و غیر آن چون از رکنى به رکنى دیگر روند مىگویند. دوم تسبیح در رکوع کردن، یعنى سبحان ربى العظیم گفتن. سوم تسبیح در سجود کردن، یعنى سبحان ربى الاعلى گفتن، و چهارم گفتن سمع اللّه لمن حمده در برآمدن از رکوع، و مأموم، ربنا لک الحمد گفتن در آن وقت. پنجم گفتن رب اغفر لی در میان دو سجده.
ششم تشهد اول. هفتم نشستن در آن. هشتم نیت بیرون آمدن از نماز وقت سلام دادن.
و اما هیئت و آن چیزى چند است که اگر به قصد ترک کنند نماز باطل نشود، و لیکن اگر نکنند بهتر باشد. و در سهو، سجده سهو باید کرد، دو قول است، و آن ده است: اول برداشتن هر دو دست است در وقت تکبیرها. دوم دست راست به زبر دست چپ نهادن. سوم جاى دست نهادن و آن زبر ناف
است تا سینه. چهارم خواندن قرآن در نماز به آواز در صبح و در شام و خفتن، دو رکعت اولشان و آهسته خواندن در باقى نمازها. پنجم دور کردن بازو (ى) دست از پهلو. ششم راست به داشتن پشت یا سر. هفتم نهادن زانو بر زمین پیش از دستها و برداشتن دست پیش از زانوها. هشتم دست راست را بر ران راست نهادن، انگشتان بر هم نهاده و حلقه کرده، و اشارت به سبابه. و دست چپ بر ران چپ نهادن به انگشتان گشوده. نهم جلسه استراحت بعد از سجود. دهم التفات به یمین و شمال در سلام.
فصل- نماز جماعت در مذهب احمد واجب است (صد) بر مرد، نه سنت است (ف) و نه فرض کفایه (ح)، ولى نماز بىجماعت هم درست است به شرطى چند دیگر غیر از آنچه در نماز گذشت، هست که اگر رعایت آنها نکند درست نباشد نماز جماعت. از آن جمله باید که هم امام و هم مأموم هر دو نیت حال خود کرده باشند (مد) و باید که مأموم پیش از امام نباشد (ق) و بر دست چپ او نباشد (د)، اگر بر دست راست امام کسى نباشد و باید که فعل مأموم تابع فعل امام باشد (ق) و باید که هر رکنى که ادا کند بعد از امام واقع شود، یا با امام که اگر پیش از امام واقع شود درست نباشد. و باید که مأموم تنها در صف نایستد (صد).
فصل- نماز جمعه واجب است به اجماع ائمه سنت و جماعت و لیکن بر کسى واجب مىشود که جامع هفت خصلت باشد: اسلام و بلوغ و عقل که شرط همه ارکان اسلام است. دیگر ذکورت و آزادى و اقامت و صحت بدن.
نماز جمعه را چهار شرط هست یکى وقت است و وقت وجوب آن وقت نماز پیشین است. بعضى (صد) جائز داشتهاند که آن را قبل از زوال گزارند.
دوم آنکه در معمورهاى باشد که بناى خانهها باشد، پس در حشمها و مانند آن روا نباشد. سوم اجتماع چهل کس از آنها که انعقاد جمعه به ایشان درست باشد.
چهارم آنکه پیشتر از نماز دو خطبه که مستجمع شرائط باشد بخوانند و فرائض
خطبه هم چهار است: حمد خداست و صلاه بر رسول و موعظه است و آیتى از قرآن خواندن و بعضى (ف) از ائمه دعاى مؤمنان نیز داخل رکن گرفتهاند، پس پنج باشد. و در خطبه آن چهار رکن مىباید که باشد و نماز فرض آن دو رکعت است و سنت آن چهار رکعت است که بعد از نماز بگزارند (صد). پیش از نماز سنت ندارد.
فصل- در نماز، عید فرض کفایه است (د) و آن دو رکعت است در وقت ارتفاع شمس، قبل از زوال. گاه در رکعت اول شش تکبیر بعد از تکبیره احرام بگوید و بعد از آن فاتحه بخواند، و در رکعت ثانى پنج تکبیر بگوید و بعد از آن فاتحه بخواند و باقى ارکان و سنن او همچون همه نمازهاست، و کلمه تکبیر اینست: اللّه اکبر، اللّه اکبر، لا إله الا اللّه و اللّه اکبر، اللّه اکبر و للّه الحمد.
و سنت است در عید فطر، تکبیر گفتن از شب عید تا آن وقت که خطبه تمام کنند، و در اضحى از صبح عید تا آخر ایام تشریق و آن سه روز بعد از عید است.
فصل- صلاه مسافر، هرکس که عزیمت سفرى مباح کند که میان آن شانزده فرسخ شرعى باشد، او را روا باشد که نماز چهار رکعتى را دو رکعت گزارد (ق). بشرط آنکه در وقت عزیمت نیت کرده باشد (د)، نه در وقت نیت کردن نماز (فمح) و همچنین جائز باشد آن کس را که جمع کند میانه نماز پیشین و پسین و میانه شام و خفتن (فمد) و در مذهب احمد- رضى اللّه عنه- کسى را که خستگى باشد، و در مشقت باشد، یا زنى که شیر دهد، شاید که جمع کند.
و لیکن اگر جمع تأخیر مىکند، شرط است (فد) که در وقت نماز اول نیت بکند که نماز را به وقت اخیر مىبرم و همچنین اگر جمع تقدیم کند، باید که در وقت افتتاح نماز اول، نیت بکند جمع را و ترتیب شرط است و اگر در شب باشد، جمع جائز داشتهاند (فد).
فصل- هرکس که مرض داشته باشد که برخاستن نتواند، نشسته بگزارد
(ق) که فرض که روا باشد و سنت، همه وقت نشسته (ق) رواست، پس اگر هم نشستن نتواند، بر پهلوى راست روى به قبله بگزارد به اشارت. بدانکه در سجود سر از رکوع بیشتر پیش آورد، پس اگر آن نیز عاجز باشد، باید که بدل بگذراند و یکیک فعلهاى نماز را به ترتیب در دل خود، حاضر گرداند.
غرض که در هیچ حال نماز از بنده نمىافتد تا عقلش به سلامت است، مگر وقتى که بىهوش شود.
صورت بندگیهاى خداى تعالى بسیار است و لیکن هیچیک بزرگتر از نماز نیست و او صورت جمعیت همه عبادتهاست از این جهت است که در همه وقت بر او واجب است و هیچ جزء از اجزاى زمان نیست از اوقات عمر بنده الا آنکه مشغول به نوعى از نماز است و در همه دینها بوده نه تنها در دین محمد- صلى اللّه علیه و سلم- چنانچه فحواى فرموده: «إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» بدان دلالت مىکند، غرض که همواره باید که روى دل به سوى این بندگى که صورت جمعیت است گمارند، تا سبب جمعیت صورى و معنوى گردد.
روى جمله بندگیهاى جهان آمد نماز | هرکه آن را پایدارى کرد آمد سرفراز | |
و ازاینرو که نماز صورت جمعیت کل عبادات است در حدیث مبارک بعد از او زکات آورد و همچنین در اکثر آیات قرآنى همین ترتیب واقع شده چه هرکس که صاحب جمعیت باشد، باید که نفع متعدى بر او مترتب گردد، یعنى دیگرى از صورت جمعیت او منتفع گردد و نفع متعدى در میان ارکان اسلام زکات است، هرآینه قانون حکمت اقتضاى آن کند که او در عقب نماز باشد و بیان تحقیق حکمت ارکان عبادات و هیئت و اوضاع هریک در باب دوم- ان شاء اللّه- خواهد آمدن.
– در بیان زکات و این رکن سوم است از ارکان اسلام و آن دو نوع است:
یکى زکات فطر است که وقتى معین دارد هر سال که بر همه کس واجب است که آن را ادا کنند، خواه که بزرگ باشند یا طفل و خواه که آزاد باشند یا بنده و خواه فقیر باشند یا غنى، اینقدر مىباید که بر نفقه عید قادر باشند.
و شرط وجوب دو چیز است: یکى آنکه از نفقه خود و عیال او در عید چیزى بماند، و دیگر دخول وقت است و آن فرو رفتن (فد) آفتاب روز آخر رمضان است، به برآمدن آن روز عید (حم) و آنچه واجب مىشود هرکس را یک صاع است (صد) از گندم یا جو یا خرما یا مویز یا کشک به غالب (فحم) قوت بلد.
و نوع دوم زکات مال است و آن در هر سال که تمام شود واجب مىشود، و در پنج نوع از مال است که زکات واجب مىشود (فمد) نه شش (ح):
اول چهارپاست و آن در سه جنس زکات مىباید داد (فمد) نه چهار: اشتر و گاو و گوسفند که مجرد است به مادیان (ح). و اشتر وقتى واجب مىشود که عدد آن به پنج رسد و آن یک سر گوسفند باشد (ق) و همچنین هر پنج که زیاده شود یک سر گوسفند واجب مىشود تا بیست و پنج که آن وقت اشتر یکساله واجب شود، و چون به سى رسد اشتر دوساله و چون به چهل، اشتر سهساله و آن را به عربى «حقه» خوانند و چون به شصت و یک رسد اشتر که چهار سال تمام کرده باشد، و آن را «جذعه» خوانند و چون به هفتاد و شش رسد دو اشتر دوساله که «بنت لبون» خوانند و در نود و یک، دو حقه واجب شود و در صد و بیست و یک، سه اشتر دوساله واجب شود، پس چون به صد و سى رسد، هر چهل اشتر را یک بنت لبون باید داد. و اما گاو، تا به سى سر نرسد، زکات نیست و چون به سى رسد، یک گاو مىباید که یکساله باشد. و در چهل، دوساله و چون به شصت برسد، دو گاو یکساله، پس هر سى گاو حساب کنند، و یک گاو یکساله بدهند. و اما گوسفند
چون به چهل برسد زکات باید داد و آن یک گوسفند باشد تا به صد و بیست و در صد و بیست و یک، دو گوسفند باید داد تا به دویست و چون به دویست و یک رسد واجب آن، سه گوسفند شود و همچنین باشد تا به چهارصد رسد، آنگاه چهار گوسفند واجب مىشود، بعد از آن حساب مىکنند و هر صد، یکى مىدهند.
نوع دوم از مال که زکات آن واجب مىشود نقدین است: یعنى زر و نقره، و آن وقتى باشد که به نصاب خود برسند و آن در زر بیست مثقال و در نقره دویست درم، و چون بدین مرتبه برسند ربع عشر، واجب شود یعنى هر چهل، یکى.
و نوع سوم از مال که زکات آن واجب مىشود آن هر جنسى است که کسى جهت تجارت بخرد و قیمت آن به نصاب رسیده باشد، هرآینه در آن قیمت زکات واجب مىشود، پس چون سالى تمام بگذرد قیمت باید کردن جنس را و هر چهل دینار یک دینار باید داد.
و نوع چهارم از مال که زکات آن واجب است، حاصل و زراعت است از هر جنسى که به کیل درآید و آن را ذخیره توان کرد از حبهها و مغزهها و گیاهها. پس هرگاه که پاک کنند و خشک شود و به نصاب خود برسد، ده یک آن باید داد، اگر به آب باران یا جوى روییده باشد و اگر به آب دولاب و سعى زارع حاصل شده باشد نیمه آن واجب شود و نصاب حبوب ده وسق است. که هر وسقى شصت صاع مىشود و هر صاعى پنج رطل و ثلث بغدادى.
و نوع پنجم از این مال معدن است و آن چیزى است که از زمین یا کوه یا دریا بیرون آورند، که ملک آن کس باشد. پس هرگاه که آن چیز زر باشد یا نقره زکات آن بر وجه مذکور باید داد و اگر دیگر فلزات و جواهر باشد چون آهن و مس و زبرجد و یاقوت و مروارید آن را قیمت باید کرد، و ربع عشر، باید داد. اینست بیان ظاهر رکن سوم از ارکان اسلام. و اما بیان حکمت آن اعداد و مقادیر هریک- ان شاء اللّه تعالى- در باب دوم چندى روشن گردد.
باب چهارم
– در بیان رکن چهارم از ارکان اسلام و آن روزه است و آن به شش شرط واجب مىشود:
[اول] دخول وقت، یعنى رسیدن ماه رمضان. دوم عقل است که بر دیوانه واجب نیست. سوم اسلام است که بر کافر واجب نیست. چهارم بلوغ است. پنجم توانایى است که بر مریض و پیران ضعیف واجب نمىشود.
و ششم پاکى است از حیض و نفاس که در حالت حیض و نفاس روزه درست نباشد. و فرائض آن سه است: اول نیت است که باید در شب نیت کرده باشد، اگر روزه فرض است و اگر نافله باشد شاید که در اثناى روز نیت کند. و دوم امساک از طعام و شراب و همه مفطرات از برآمدن صبح صادق تا فرو رفتن آفتاب. سوم قابلیت وقت است که در روز عید و ایام تشریق نشاید روزه داشتن.
باب پنجم
– در بیان حج و آن رکن پنجم است از ارکان اسلام، و این رکن هم دو صورت دارد: یکى حج و یکى عمره و آن پنج شرط دارد:
اسلام و بلوغ و عقل عموما و حریت و استطاعت خصوصا، و هرکس که دور باشد از مکه، استطاعت و توانایى است بر زاد و راحله. پس اگر وراى آنچه ما لا بد معاش شخص باشد و مئونات عیال و اداى قرض، چندان چیزى باید که زاد و راحله رفتن و آمدن کند و راه ایمن باشد و غالب السلامه، واجب باشد بر او حج همان زمان (صحد)، به تأخیر عاصى (ص) شود، و آن را دو میقات است: مکانى و زمانى.
اما مکانى، پنج است. از براى هر قطرى از اقطار جایى معین فرموده شرع، چنانچه: «ذو الحلیفه» مدنیان را و «جحفه» شامیان را و «قرن» نجدیان را و «یلملم» یمنیان را و «ذات عرق» عراقیان را.
و زمانى عبارت از شوال است و ذىقعده و ده روز از ذىالحجه، پس
زمان حج از غره شوال باشد تا غروب روز عید (حد) نه تا طلوع صبح (ف) و نه تا أخر ذى الحجه (م)، این مواقیت حج است. و اما عمره را مواقیت زمانى نیست و مکانى خواهد آمد.
و ارکان حج چهار است (حمد) نه شش (ف): اول احرام است و آن به نیت منعقد مىشود. دوم وقوف به عرفه در روز عرفه. سوم طواف زیارت است. چهارم سعى میان صفا و مروه و همین بیش نیست ارکان حج نزد احمد و لیکن پیش شافعى حلق و ترتیب نیز روا داشته است. و هریک را شرائط است و واجبات:
اما احرام شرائط آن نه چیز است: اول ترک مباشرت است مطلقا. دوم ترک مقدمات آن مثل لمس و تقبیل و غیره. سوم نکاح است و زن خواستن.
چهارم بریدن موى است که هر مویى یک مد از طعام واجب مىشود که فدا بدهد.
پنجم ناخن چیدن است مگر آنکه بشکند که آن حکم موى دارد. ششم پوشانیدن سر است. هفتم پوشیدن چیزى که دوخته باشد. هشتم مالیدن بوى خوش است در بدن یا در جامه. و نهم صید زدن است.
و اما وقوف عرفه شرطش وقت است که آن اول روز عرفه است تا آخر شب عید.
و اما طواف زیارت شرط آن هم دخول وقت است و آن از نیمشب عید (فد) است نه صبح (ح) تا آخر ایام منا.
و طواف به ده چیز تمام مىشود: یکى نیت (صح) است که تعیین کند که طواف قدوم است یا زیارت یا وداع. و دوم ستر (ق) عورت است. سوم [و] چهارم طهارت از حدث و خبث است. پنجم هفت بار تمام کردن (ق). ششم به دست راست گردیدن (ق) چنانچه خانه از دست چپ باشد. هفتم آنکه داخل خانه قدم ننهد (ق) همه از بیرون گردد و بیرون مسجد نرود. هشتم آنکه طواف را قطع نکند (ق) مگر از براى نماز جنازه یا وقت نماز فرض. نهم آنکه ابتدا
از حجر الاسود کند (ق). دهم آنکه محاذى شود به همه بدن (صح).
و اما سعى خلاف است که رکن است یا واجب که خونى جزاى آن مىشود و آن نیز به چند چیز تمام مىشود: یکى نیت است. دوم ابتدا از صفا کردن و آنکه پیشتر از فرضهاى حج واقع نشود و باید که پیش از او طواف واجب یا مسنون گذشته باشد.
و اما واجبات حج و آن عبارت از نسکى است که اگر ترک کنند یک خون واجب شود و آن هفت چیز است: یکى آن است که احرام از میقات معین که ذکر آن رخت بندند. دوم استادن در عرفات است تا وقت فرو رفتن آفتاب.
سوم بیتوته در مزدلفه کردن شب عید تا نیمه شب. چهارم انداختن جمرات سهگانه است، هر جمرهاى هفت سنگریزه. پنجم سر تراشیدن یا مو بریدن. ششم شب بودن در منا، همه شبهاى منا. هفتم طواف وداع است.
و اما عمره، ارکان او احرام است و طواف و سعى، و واجبات او احرام است از محل، و تراشیدن سر است یا بریدن موى.
و بباید دانست که صورت اداى این دو رکن سهگونه واقع شده چه گاهى هر دو را در نیت درج کرده، به ارکانشان قیام مىنمایند و آن را «قران» مىگویند و گاهى هریک را جدا ادا مىکنند و «افراد» مىگویند. و گاهى عمره را، اول نیت مىکنند، و بعد از آن حج را مندرج مىگردانند و «تمتع» مىخوانند و از سرایت حکم خمسه است که در این حکم ظاهر گشته، چنانچه تحقیقش خواهى دانست. این است بیان ظاهر ارکان اسلام بر وجه اجمال و تفاصیل آن در این رساله مجال گنجایى ندارد، در کتب فقه طلباند.
باب ششم- در بیان حکمت ارکان و شرائط و سایر اوضاع و احوال که در این اعمال مذکوره مندرج است.
پوشیده نماند بر متیقظان کوى طلب و زیرکان دکان هوشمندى و ادب
که، همچنانکه هر حرفى از حروف منزله قدیم که به حضرت رسالت پناهى ختمى محمدى- صلوات اللّه و سلامه علیه و على آله کلما ذکره الذاکرون و سهى عن ذکره الغافلون- فرود آمده، هریک بحرى است مملو از لئالى حکم الهى و معارف صمدانى، همچنین هر حرکتى از فنون افعال و صنوف اوضاع و اقوال که در این ارکان درج فرموده، هریک کانىانداز نفایس جواهر علوم و حقایق که به لسان اشارت که محاوره محرمان خلوتسراى قرب، بدان زبان مىباشد، ادا کرده، چنانچه فحواى گفته:
حواجبنا تقضى الحوائج بیننا | فنحن سکوت و الهوى یتکلم | |
از آن تعبیر مىنماید. غرض که دردمندان بیابان شوق باید که بدین سرحدها توقف نمایند و نظر تأمل و تدبّر کار فرمایند، باشد که از ینابیع حکم [که] در مطاوى هریک روان است بهرهور گردند و محروم نگذرند و از درد گران جهالت بلکه سایر آلام و اسقام ظاهر و باطن به حکم فرموده: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» بدین شربت، خلاصى امید دارند، نه از جامى دیگر، که هرکس که قانون اشارات این رموز دانست، نجات ابدى و شفاى سرمدى یافت، که هرچه هست در این اشارات درج است، نه جایى دیگر.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت | به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد | |
و چون هریک از این بزرگان و مجتهدان که به سعى جد و قدم اجتهاد این راه مبارک شرع محمدى را- صلوات اللّه و سلامه علیه- پى سپر و روشن گردانیدهاند به حکم فرموده: «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» همه پیشوایان شاهراه هدایتاند، هرآینه هر وقتى که ایشان نمودهاند خالى از حکمتى نخواهد بود، واجب شد سخنان همه را در این ارکان اسلام گردآورى کردن و وجه هریک را به زبان حکمت و کتاب نمودن، تا یک طبقه از مدارج
علو این حدیث چنانچه موعود بود، بر سالکان راه یقین روشن کرده باشد و سبب زیادتى نور بصیرت ایشان شود، انشاءالله تعالى.
گردى که خیزد از ره او، نور دیدههاست | بس دیده خاک شد که مگر آن شود، نشد | |
و لیکن چون مواطى اقدام این فقیر و اجداد در این راه مبارک سمت تقوى سمت شافعى، واقع گشته و نیز آوازه حکمت و کتاب در این چارگاه مذاهب بر قول او، راست مىآید، اولا تطبیق آن اصول بر مستقر این مذهب نهاده شد و بعد از آن دقت نظر هریک بدان ملحق شده، و فقنا اللّه تعالى لتحقیق الحق.
بباید دانست که سبب ظاهر شدن این عقد جمعیت کلى کمالى جهت روشن گردانیدن شاهراه عبادت است که مخصوص امت ختمى محمدى است بر ایشان- صلوات اللّه علیه و رضوانه علیهم اجمعین- پس واجب شد که اولا تحقیق معنى عبادت کرده شود:
بباید دانست که عبادت مطیع بودن عبد، رب خود را در افعال از دو گونه است: یکى عبادت تسخیرى که سایر کائنات و موجودات بدان عبادت حق مىکنند، چنانچه فحواى فرموده: «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً». بدان دلالت مىکند. پس معلوم شد که هیچ ذرهاى از ذرات کائنات بىعبادت نیست.
زان طره باد نیست که نگرفت بوى مشک | زان زلف خاک نیست که عنبر نمىشود | |
و یکى دیگر عبادت اختیارى است که مخصوص عقلا و اهل تمییز است و پیغمبران مبعوث، جهت این نوع عبادت شدهاند، امتان هر زمانى را. و این است که موجب قرب مىشود به درجات سعادت و اهمال آن سبب بعد و انهماک در درکات شقاوت، و آن در هر زمانى به حسب استعداد اهالى آن مختلف مىشود
و هر پیغمبرى وضعى چند، خاص نهاده جهت اظهار آن عبادت و صورت تمامى آن همین است که حضرت رسالت پناه ختمى محمدى بدان مبعوث گشته.
هزار نقد به بازار کائنات آرند | یکى به سکه صاحب عیار ما نرسد | |
دیدگاهها