محصول به سبد خرید اضافه شد
0
کتابخانه آنلاین اشارت| وارد شوید| ثبت نام کنید

آناتومی سر و جمجمه انسان

تاریخ: 3 دسامبر 2019
بازدید: 247 views
آناتومی سر و جمجمه انسان ‏ عبارتست از استخوان سر و آن را بجهت شباهت قحف (كاسه) گويند.سر مشتمل است بر جمجمه‏ و دماغ و صورت و فكّ اعلى و دو چشم و دو گوش و دهان كه خود شامل زبان و حنك (كام) و دندان‏ها است.


جمجمه

‏ عبارتست از استخوان سر و آن را بجهت شباهت قحف (كاسه) گويند.
سر مشتمل است بر جمجمه‏ و دماغ و صورت و فكّ اعلى و دو چشم و دو گوش و دهان كه خود شامل زبان و حنك (كام) و دندان‏ها است.

تشريح كاسه سر

فايده مجموع استخوان جمجمه‏ در آن است كه براى مغز، مانند سپرى پوشاننده و نگهدارنده آن در برابر آسيب‏ها و ضربه‏ هاى خارجى می ‏باشد، و فايده (و حكمت) در آفرينش آن از قطعات متعدد و استخوان‏هاى بيشتر از يكى، در دو گفتار خلاصه‏ مى ‏گردد، گفتار نخست نسبت به خود استخوان جمجمه مى‏باشد و گفتار دوم نسبت به آنچه در بر دارد.

گفتار نخست به دو فايده تقسيم مى‏شود:

1. هرگاه آسيبى از شكستگى و عفونت در جزيى از سر عارض گردد، لزوماً همه سر را در بر نمى‏گيرد ولى اگر استخوان سر يك دست بود، همه آن مورد تهديد قرار مى‏گرفت.
2. در يك استخوان يك دست، تفاوت در سختى، نرمى، اسفنجى بودن، متراكم بودن، نازكى و ستبرى وجود ندارد در صورتى كه اين تفاوت را استخوان چند قطعه اقتضا مى‏نمايد (و بدان نياز مى‏باشد).
گفتار دوم (نسبت به آنچه در بر دارد) فايده ‏اى است كه به واسطه قطعات (شؤون) سامان مى‏يابد يكى نسبت به خود مغز است و آن ايجاد روزنه و منفذ براى عبور بخارات غليظ كه در سر تحليل مى‏پذيرد و امكان عبور از خود استخوان حجيم سر را ندارد، و مغز با اين تحلل (از راه اين منافذ) پاكسازى مى‏گردد، و فايده ديگر نسبت به رشته ‏هاى عصبى‏
______________________________
(1) طبقه بندى مفاصل نزد جالينوس با شيخ الرئيس كمى متفاوت مى‏باشد جالينوس مفصل را اتصالى مى‏ داند كه منجر به حركت گردد و به هر پيوندى كه باعث حركت نباشد «لحام» اطلاق مى‏كند، لذا مفصل موثق (ثابت) را مفصلى مى‏داند كه حركت واضحى ندارد نه بدون حركت، در طبقه بندى جالينوس به مفصل گوى و حفره نيز اشاره شده است كه يك استخوان حفره ‏دار و سر استخوان ديگر كروى كه در آن حفره جا گرفته و آن را مفصل «مفرق» ناميده است مانند مفصل ران و شانه.
(2) مقصود از قِحف در عربى دو استخوان كاسه سر (يافوخ- آهيانه- پاريتال) مى‏باشد، هر چند منافع ياد شده شامل همه استخوان‏هاى سر مى‏باشد.که از مغز انشعاب مى‏يابد و در اعضاى سر ريشه گرفته است. در اين دو فايده بين مغز و دو چيز ديگر نيز مشاركت وجود دارد:
1. فايده نسبت به رگ‏ها و شريان‏هاى وارد در سر از طريق اين شؤون (منافذ)؛
2. فايده نسبت به پرده ستبر سنگين كه اجزاى آن به اين شؤون (درزها) چسبيده‏ اند، لذا از مغز جدا بوده و باعث سنگينى آن نمى‏گردند.
شكل طبيعى استخوان جمجمه كروى مى‏باشد به خاطر دو خصوصيت و فايده:
1. نسبت به فضاى داخل سر، و آن وسعت بيشتر شكل كروى نسبت به اشكال هندسى ديگر با خط هاى راست مى‏باشد هرگاه اضلاع آن برابر باشند؛
2. نسبت به خارج سر، زيرا شكل كروى در برابر ضربه‏ هاى خارجى به اندازه اشكال داراى زاويه آسيب پذير نمى‏باشد.
يادآورى مى‏كنيم كه شكل سر با كروى بودن متمايل به درازا (بيضى) مى‏باشد، زيرا رويش گاه رشته ‏هاى عصب در طول سر قرار دارد «1» و بدين وسيله (توسط اعصاب) فشار بر مغز وارد نمى‏گردد، براى استخوان سر دو برآمدگى در جلو و عقب آن قرار دارد تا از اعصاب فرود آمده به دو سو نگه دارى نمايد. «2»
درزهاى كاسه سر
براى اين شكل سر درزهاى سه گانه واقعى‏ «3» و دو درز دروغين قرار دارد:
1. درز تاجى‏ «4»، اين درز با استخوان پيشانى مشترك بوده (و به صورت كمانى) به آن مفصل شده است‏ «5»؛
______________________________
(1) رويش گاه رشته ‏هاى عصب كه در طول بين مقدم و مؤخر سر هفت عدد و در عرض آن دو عدد مى‏باشند و به آن ازواج هفت گانه مى‏گويند و علاوه بر آن بطون سه گانه سر نيز در طول آن قرار دارد.
(2) برآمدگى جلو سر نسبت به عقب آن بزرگ‏تر مى‏باشد زيرا حواس كه در آنجا قرار دارد به محل بيشترى نياز دارد و در برآمدگى عقب سر تنها نيروى حافظه جاى دارد.
(3) درز حقيقى به درزى گفته مى‏گردد كه دو استخوان مانند دندانه‏ هاى اره درون هم مفصل شده باشند و درز دروغين به درزى گفته مى‏گردد كه دو استخوان به يكديگر چسبيده باشند برخى بدان درز قشرى مى‏گويند.
(4) اكليلى، كرونال (CoronalSuture).
(5) درز اكليلى درست در محل قرار گرفتن تاج در سر مى‏باشد و دو استخوان يافوخ را با پيشانى پيوند مى‏دهد و از لابلاى آن بخارات بطن مقدم سر بيرون مى‏آيد.
2. درز سهمى‏ «1»، اين درز خط راستى در وسط سر مى‏باشد و سر را به درازا به دو نيمه تقسيم مى‏نمايد، به اين درز به تنهايى درز سهمى و به اعتبار پيوند آن با درز تاجى، درز سفّودى‏ «2» اطلاق مى‏كنند و (در اين هنگام) شكل آن مانند كمانى كه در وسط آن خط راستى كشيده شده (ديده مى‏شود «3»؛
3. درز لامى‏ «4»، اين درز بين استخوان سر (آهيانه) از پشت و قاعده آن (استخوان وتدى) مشترك مى‏باشد و آن به صورت زاويه‏ اى‏ «5» است كه نقطه آن بر انتهاى درز سهمى قرار دارد، و از آن جهت درز لامى ناميده مى‏شود كه شبيه لام در كتابت يونانى مى‏باشد، اين درز به ضميمه دو درز پيشين به صورت (؟ مى‏باشد. «6»
دو درز دروغين در طول سر و دو طرف درز سهمى و به موازات آن كشيده شده، اين دو بطور كامل در استخوان سر فرو نرفته، لذا آن دو را درز قشرى (پوستى) مى ‏نامند، هرگاه اين دو درز با سه درز حقيقى پيشين پيوند داده شود اين شكل (؟ به وجود مى‏آيد.


اشكال غير طبيعى سر

شكل سر به صورت غير طبيعى سه گونه مى‏باشد:
1. جلوى سر برآمدگى نداشته باشد در نتيجه فاقد درز تاجى مى‏گردد «7»؛
2. عقب سر برآمدگى نداشته باشد در نتيجه فاقد درز لامى مى‏گردد «8»؛
3. جلو و عقب سر هر دو برآمدگى نداشته باشد، لذا به صورت كروى (توپى) كه در طول و عرض برابر است، مى‏گردد.
______________________________
(1) تيرى، ساژيتال (SagittalSuture).
(2) سفّود، سيخ كباب را مى‏گويند كه در وسط كباب داخل مى‏شود.
(3) بيشتر بخارات سر از اين درز خارج مى‏شود.
(4) لامبدوئيد (LambdoidSuture).
(5) به صورت زاويه حاده، كه انتهاى دو ضلع وسعت بيشترى دارد زيرا محل استقرار بصل نخاع مى‏باشد.
(6) تحليل بخارات از اين درز بسيار ناچيز مى‏باشد؛ زيرا بخار ميل به تصاعد دارد و اين درز به سمت پايين كشيده مى‏گردد.

فاضل طبيبان، جالينوس گويد: اين شكل از سر (يعنى كروى) چون تمام جوانب در آن برابر است، عدل در آفرينش اقتضا مى‏كند، درزها در آن به صورت مساوى بوده باشند، لذا در شكل طبيعى سر در طول يك درز (سهمى) و در عرض آن دو درز (تاجى و لامى) وجود دارد، ولى در اين شكل در طول يك درز و در عرض نيز يك درز مى‏باشد؛ بنا بر اين درز عرضى درست در وسط عرضِ سر از گوش تا گوش كشيده شده، چنان كه درز طولى نيز درست در وسط طولِ سر، آن را قطع مى‏نمايد.
فاضل ياد شده در ادامه گويد: امكان ندارد براى سر، شكل چهارمى از اشكال غير طبيعى تصور نمود، مثلًا طول سر كمتر از عرض آن باشد، زيرا در اين صورت از بطن‏هاى مغز يا جرم آن چيزى كاسته مى‏گردد كه اين امر مخل حيات و مانعى براى درستى تركيب سر مى‏باشد، بنا بر اين جالينوس نظريه پيشواى طبيبان بقراط را درست انگاشته كه‏ براى سر فقط چهار شكل مى‏دانسته است (يك شكل طبيعى و سه شكل غير طبيعى).

جمجمه‏

يعنى كاسه سر پس آن مركب است از هفت استخوان‏ ليكن چهار مانند چو ديوارى‏ اند و يك مانند قاعده‏ است يعنى سطح سفلى است و باقى دو كه مركب است از آن‏ قحف‏ يعنى پوشش سر كه سقف بر ديوار است و بعضى از آن مشبك شده ‏اند يكديگر بدوزد كه مى‏گويند آن را شبون‏ و اين كل استخوان مسمى ‏اند بقبائل الرّاس

جمجمه

آناتومی سر و جمجمه انسان ‏ عبارتست از استخوان سر و آن را بجهت شباهت قحف (كاسه) گويند.سر مشتمل است بر جمجمه‏ و دماغ و صورت و فكّ اعلى و دو چشم و دو گوش و دهان كه خود شامل زبان و حنك (كام) و دندان‏ها است.
فَهي مُرَكَّبَةٌ من سَبعَةِ أعظُمٍ: أربَعَةٌ كَالجُدرانِ، و واحِدَةٌ كَالقاعِدَةِ، و الباقِيانِ‏ «1» يَتَألَّفُ منهما القِحفُ. و بَعضُهَا مَثقُوبٌ‏ «2» إلى بَعضٍ آخَرَ «3» بِدُرُوزٍ يُقالُ لها «الشُّئُونُ».
و هذه العِظامُ تُسَمَّي «قَبائِلَ الرَّأسِ».
اين عضو داراى هفت استخوان است كه چهار استخوان بسان ديوارند و يكى بسان پايه، و دو ديگر كاسه سر را پديد آورده‏اند و به وسيله درزهايى به نام «شئون» به هم متصل شده‏اند.
به مجموع استخوانهاى سر «قبائل الرأس» مى‏گويند.
جمجمه‏ «1»:
به مذهب اصحّ مخلوق است از هفت عظم؛ «2» چهار به منزله جدران و يكى به منزله سطح كه آن را قاعده دماغ و وتدى‏ «3» خوانند و دو به منزله سقف كه آن را قحف‏ «4» خوانند «5» و جدران يمين و يسار را حجرى خوانند به واسطه صلابت؛ و آنچه به پيش سر افتاده آن‏ «6» را جبهه‏ «7» گويند «8» و آنچه بر خلف افتاده قمحدوه‏ «9» خوانند «10»؛ و چون در عدد استخوان سر خلاف‏ «11» بود «12» قيد به مذهب اصحّ كرديم؛ چه، پيش بعضى يازده است:
______________________________
(1). جمجمه-Skull .
(2). استخوانهاى كاسه سر (كالواريا)، هشت تا هستند كه چهار عدد فرد و ميانى، و دو عدد زوج و طرفى مى‏باشند. استخوانهاى فرد عبارتند از فرونتال (پيشانى)Frontal ، اتموئيد (پرويزنى)،Ethmoid ، اسفنوئيد (شب پره‏اى)Sphenoid ، اوكسيپيتال (پس سرى)Occipital . استخوانهاى زوج عبارتند از: تمپورال (گيجگاهى)Temporal ، پاريتال (آهيانه‏اى)Parietal . (استخوان‏شناسى، دكتر بهرام الهى، ص 163؛ و نيز، ر. ك:
استخوان‏شناسى، دكتر كيهانى، صص 157- 158).
(3). استخوان وتدى: استخوان قاعده دماغ كه همه استخوانها بروى نهاده شده است و ما بين مصفاة و قمحدوه و استخوانهاى صدغ واقع شده. (ناظم الأطبّاء، ذيل «وتدى».)؛ و اصطلاح علمى آن‏» Sphenoide «يا استخوان شب‏پره (خفّاشى) است.

(ر ك: استخوان‏شناسى، دكتر كيهانى، صص 178- 179).

جدران يمين و يسار كه حجريان‏ «1» خوانند و جدار مقدم كه آن عظم جبهه است دو عدد و جدار مؤخّر دو عدد و عظام صدغ چهار و عظام وتدى دو عدد؛ و بعضى برآنند كه بعد از «2» عظم يافوخ‏ «3» ده است و بعضى گويند كه نه است‏ «4» و آن عبارت از جدران اربعه است و عظام صدغ‏ «5» و عظم وتدى؛ و سر طبيعى آن است كه او را نتوّ «6» مقدّم و «7» مؤخّر باشد و در او پنج درز موجود بود: سه حقيقى و دو كاذب‏ «8»؛ و دروز را شؤون‏ «9» و قبايل خوانند و بعضى قبايل بر استخوان سر اطلاق كنند؛ و سر غير طبيعى آن است كه يكى از دو نتوّ نداشته باشد. پس استخوان سر طبيعى آن است كه مستدير الشّكل بود «10» و مايل به طول كه از شأن او محافظت دماغ است و
______________________________
(1). ج: حجران؛ ط: محربان.
(2). ط: عدد.
(3). يافوخ: نرمه سر كه در حالت شيرخوارگى متحرّك باشد و آن را جان‏دانه كودك نيز گويند. به هندى «تالو» نامند. (آنندراج)؛ امروزه يافوخ جزو استخوان پيشانى محسوب مى‏شود و بدان‏» FrontaL «گويند. (ر ك: استخوان‏شناسى، دكتر بهرام الهى، ص 168).
(4). س، ن، ل، ط، ج:- است.
(5). عظام صدغ: ميان گوشه ابرو و گوش است و آن را شقيقه يا كلالك نيز گويند. (لغتنامه، ذيل «صدغ»)؛ اصطلاح آن‏» Temporl «است و مطلق شقيقه را» Temporal «است و مطلق شقيقه را» TempLe «گويند.
(6). نتوّ: برآمدگى. (لغتنامه)؛ در طبّ امروز نتوّ مقدّم (برآمدگى پيشانى) راFrontal «» Eminences و نتوّ مؤخّر (برآمدگى پس‏سرى) را» occipital «مى‏نامند. (ر ك:
استخوان‏شناسى، دكتر بهرام الهى، ص 239).
(7). ط: در.
(8). درزهاى حقيقى عبارتند از:
Lambdoid Suture; Sagittal Suture; Coronal Suture
؛ و درزهاى كاذب كه به موازاى درز سهمى در طرفين جمجمه قرار دارند،» Tempral Lines «ناميده مى‏شوند. (ر ك: استخوان‏شناسى، دكتر بهرام الهى، صص 240- 252؛ و نيز: آيينه وجود، ص 2).
(9). ش: ستون؛ ج: شيور.
(10). ج، ط: باشد.


آنچه نزديك اوست؛ و استدارات او بنا بر دو امر است:

يكى نظر با «1» داخل، و آن‏چنان بود كه تا «2» مغز را جايى وسيع و محلّى تمام بود و هيچ شك نيست كه شكل كروى‏ «3» اوسع است از مرّبع، هرگاه كه مساوى باشند در اضلاع و در كتب هندسه اين معنى مقرّر و مدلّل است.

دوم نظر با خارج است، بنا بر آنكه شكل كروى از آفات مصون‏تر از مربّع است؛ و در تعدّد عظام‏ «4» فوايد است: اوّل آنكه چون بخارات ميل به اعلاى بدن دارد كثرت ممرّ مطلوب بود، و ديگر آنكه چون آفتى به قطعه ‏اى رسد مخصوص بدو باشد و اين دو «5» فايده در جايى كه تعدّد باشد ملاحظه‏ «6» توان كرد، چنانكه در فكّ اعلى؛ و ديگر از فوايد آنكه اختلافات در او «7» مطلوب است، به جهت آنكه بعضى متخلخل مى‏بايد و بعضى صلب و از آن جهت مايل به طول است كه اعصاب دماغى به طول موضوع است.
دروز:

و «8» دروز سر طبيعى كه گفتيم، پنج است: آنچه بر پيش‏ «9» افتاده آن را اكليلى‏ «10» خوانند؛ بنا بر آنكه محلّ انتهاى كلاه است و تاج‏ «11» يا «12» بر شكل او واقع است، و درز دوم را سهمى‏ «13» گويند، و آن درزى است مستقيم كه منصّف سر است در طول و او «14» را از آن جهت سهمى گويند كه‏
______________________________
(1). ش:- با.
(2). ج، ل، ش:- تا.
(3). ل، ط: كوى.
(4). ج، ل، ش:+ او.
(5). ش:- دو.
(6). ج: ملاحظه تعدّد باشد.
(7). ط: درز.
(8). ج، ل، ش: و در او.
(9). ط:+ سر.
(10). س، ج: اكليل؛ درز اكليلى (تاجى) يا درز پيشانى آهيانه‏اى همان‏» Coronal Suture «است.
(11). س، ل:- و تاج.
(12). ش:- يا.
(13). درز سهمى-Sagittal Suture .
(14). ش:- و؛ ل: آن.
مشابه تير است در كمان؛ و هرگاه كه انضمام سهمى با اكليلى ملاحظه كنند او «1» را سفودى گويند منسوب به سفود كه آن آلت گوشت بريان كردن است؛ و درز سيم را لامى خوانند «2»، بنا بر آنكه مشابه لام است در خط يونانى‏ «3» و بر شكل‏ «4» دال است در خط عربى؛ و درزان كاذبان‏ «5» كه آن‏ «6» را قشرين خوانند «7»، دو درزند كه در مى‏ روند در جانب طول موازى درز سهمى از يمين و يسار؛ در اين شكل مجموع ظاهر است:
______________________________
(1). ج: آن.
(2). ط: گويند؛ درزلامى-Lambdoid Suture .
(3). شكل لام يا به قول شيخ ابو على سينا «لاندا» يونانى به صورت () است كه به درز لامى معروف است در علم تشريح. (ر ك: قانون، ج 1، ص 57).
(4). ش: مشابه.
(5). درزان كاذبان (دو درز كاذب در طرفين سر)-Tempora Lines .
(6). ط: ايشان؛ ج، ل، ش:- آن را.
(7). ج، ل، ش:+ ايشان
قحف‏: واقع است در طاق و طرفين جمجمه‏ و آن را دو سطح و چهار كنار و چهار زاويه است..

جمجمه:‏آناتومی سر و جمجمه انسان ‏ عبارتست از استخوان سر و آن را بجهت شباهت قحف (كاسه) گويند.سر مشتمل است بر جمجمه‏ و دماغ و صورت و فكّ اعلى و دو چشم و دو گوش و دهان كه خود شامل زبان و حنك (كام) و دندان‏ها است.
بدان كه جمجمه عبارت از كاسه سر است. و آن، مركّب از هفت استخوان است:
چهار استخوان از چهار طرف به منزله جُدران و ديوارهاى آن [كه‏]؛ از هر طرف يك عدد ايستاده [است‏]. و اين‏ها صُلب مى‏باشند؛ براى [تحملِ‏] وقوع صدمات و سقطاتِ بسيار بر آن‏ها؛ خصوص استخوان عقب، و اين [استخوان‏] اندك بر آمده است: و [اول‏]، استخوان پيش سر را «جبهه» و به فارسى، «پيشانى» نامند.
و [دوم‏] استخوان عقب را كه وسط آن اندك غاير و دو طرف آن اندك بر آمده به جانب بيرون [است و] «قَمَحْدُوَه» [نام دارد]. به فتح قاف و ميم و سكون حاء و ضمّ‏دال مهملتين و فتح واو و ها در آخر. و [سوم و چهارم‏] استخوان دو طرف كه در آن‏ها سوراخ گوش واقع است [و] «حَجَرَتَين» نامند؛ به جهت آن كه در صلابت شباهت به حجر دارد.
[پنجم‏]، و يك استخوان [است‏] كه در زير آن چهار [استخوان‏] مفروش و به منزله قاعده آن است [و] «وَتَدى» نامند.
فايده‏ صلابت آن، آن است كه استقرار جدران بر آن به استحكام باشد. و نيز جهت آن كه چون دائم فضول دماغى از فوق و صعود ابخره بدنيه از تحت بدان مى‏رسد، متأذّى و متضرّر نگردد. و در آن ثُقبه‏اى است از اعلاى حَنَك [و] تا به دهان كشيده [شده‏]. و فكّ اعلى در آن استخوان وتدى مركوز است.
[ششم و هفتم‏]، دو استخوان ديگر بر بالاى آن چهار استخوان [است‏]، كه به منزله سرپوش است [و]، آن را «قِحف» نامند- به كسر قاف و سكون حاء مهمله و فا- و «يافوخ» نيز.
و اين دو استخوان در طول واقع ‏اند؛ يكى يمين و يكى يسار، و به شئون چند و پنج‏ «1» درز باهم اتّصال يافته‏ اند. و شئون آن‏ها- يعنى دندانه آن هر دو- نه چون دندانه ارّه و نه مانند انگشتان كه دندانه يك ارّه در ارّه ديگر و يا آن كه انگشتان در بين انگشتان ديگر قرار گرفته باشند كه سر دندان‏ها باريك‏تر از بيخ آن‏ها و يا مساوى باشند، بلكه سر دندان‏ها عريض‏تر از بيخ آن‏هاست؛ بدين شكل: 12 م 161 م 1 م 1 م 61 م 61 «2»؛ جهت استحكام تمام كه به زودى و به اندك بخارى و صدمه از هم جدا نگردند.
در كثرت و قلّت و تعداد شئون و بلندى و كوتاهى آن‏ها، اشخاص مختلف ‏اند. و در بعضى بسيار بلندتر و در بعضى كم تر و كوتاه‏تر. و كثرت آن‏ها، باعث اندفاع و تحليل ابخره و ادخنه و رياح و فضول متولّده مجتمعه در دماغ است و موجب صفاى ذهن و ذكاى حواس و نقاى ارواح و تقويت قواى دماغيه است.
و اين دو استخوان، نسبت به استخوان‏هاى ديگر جمجمه نرم‏ تراند؛ به جهت همان فوايد مذكوره.
از دروز پنجگانه آن، سه حقيقى و دو غير حقيقى‏ اند.
از حقيقيه: يكى‏، كه در پيش سر است و محّل اتّصال يافوخ با استخوان جبهه و منحنى اكليلى شكل قوسى است و آن را «اكليلى و قوسى» نامند. اكليلى، به جهت مشابهت به اكليل- كه به فارسى «تاج» نامند- و نيز به جهت مناسبت آن، كه موضع وضع اكليل است در سر؛ زيرا كه اكليل را در پيش سر مى‏گذارند، و قوسى به جهت شكل آن به كمان؛ بدين شكل:
و دوم‏، كه در وسط سر است، محل اتّصال آن هر دو استخوان با هم و از پيش سر تا آخر راست رفته [و] «مستقيم» و «سهمى» نامند؛ به جهت آن كه گويا تيرى است در ميان كمان گذاشته. و آن را «سَفُّودى»- به فتح سين مهمله و ضمّ‏فاء مشدّده و سكون واو و كسر دال مهمله و ياء نسبت- نيز گويند؛ به جهت مشابهت آن به سيخ كباب- كه‏
______________________________
(1). الف: بيخ.
(2). ب: 12 م 1 ع 1 م 1 م 1 م 1 و م 61.
اسم سَفّود است- كه سيخى است كه يك طرف آن هلالى شكل مى‏باشد؛ بدين شكل:
و درز سوم‏، محل اتّصال يافوخ به قَمَحدُوَه [است‏] و اين را «لامى» نامند به يونانى؛ زيرا كه لام به خطّ يونانى به شكل دال است. و اين پيوسته به طرفِ ديگرِ درز سهمى است؛ بدين شكل:
دو درز غير حقيقى‏ را «قشرى» و «كاذب» نامند؛ به جهت آن كه خوب ظاهر نيست و شئون و دندانه دار نيست كه شئون و دندانه يكى در ديگرى خوب قرار يافته باشد، بلكه در قشر بالاى استخوان واقع است و مانند درز مى‏ نمايد و محاذى سهمى؛ يكى در يمين، محل اتّصال يافوخ به حَجَرى. و يكى به يسار نيز و محل اتّصال آن هر دو؛ بدين شكل:
و اين استخوان‏هاى هفت گانه را «قبايل الرأس» نامند.
و فايده قشرى‏، تمكّن و اقتدار بر انفتاح به سبب كثرت ابخره و ادخنه و رياح دماغي ه‏اى است؛ نه از جهت زيادتى و نقصانِ بطون آن؛ به خلاف درز اكليلى و لامى و فقدان هر يك از آن‏ها؛ مثلًا: از فقدان اكليلى قحف، بايد كه منتهى گردد به استخوان فكّ، و از فقدان لامى بايد كه منتهى شود به جائى كه قمحدوه منتهى گشته و نيز بعضى از آن دروز در بعضى اشخاص به اعتبار هيأت سر ايشان مختلف مى‏گردند در شكل به خلاف درز سهمى و قشرى.
از جمله فوايد تعداد استخوان‏هاى آن، آن است كه چون دماغ عضوى است رئيس، [بنا بر اين‏] حصار و حافظ و جُنّه و پناه آن بايد كه قوى باشد و مستحكم؛ تا از آفات داخليه و خارجيه در امّان باشد، و لهذا مركّب از چند استخوان گشته؛ زيرا كه عضوِ مركّب، قوى‏تر و مستحكم ‏تر مى‏باشد از عضو مفرد.
و ديگر آن كه اگر آفتى به بعضى رسد، بعض ديگر محفوظ ماند.


استخوان‏

تعريف:
استخوان، قسمت صلب و سختى كه در بدن حيوانات استخوان دار است (فر)VERTEBRES و محل اتكاى عضلات و مخاطها و ديگر قسمتهاى نرم بدن است.
استخوانها از سلولهايى به نام استئوبلاست (فر)OSTEOBLASTE به وجود آمده‏اند كه اين سلولها ترشح ماده آهكى نسبتا سختى مى‏كنند كه فضاى بين سلولها را مى‏گيرد و موجب سختى استخوان مى‏گردد. «1»
بدن، اندام و اسكلت انسان از استخوان است و حركت و تعادل آدمى بر مبناى وجود استخوانها و مفاصل است و اگر استخوانها وجود نداشت، انسان قادر به حركت نبود.
استخوان انواع سخت، قوى و خفيف دارد و تمامى عضلات و بافتها به آن مرتبط است.
استخوان بدن انسان را در مقابل آفات مصون نگه مى‏دارد، مثلا استخوان جمجمه‏ مغز آدمى را، ستون فقرات مغز حرام را و استخوان سينه ريه، جگر، دل و بقيه اعضاى‏ داخلى را محفوظ نگه مى‏دارد.
در روايت آمده است كه در بدن انسان 213 قطعه استخوان وجود دارد و شيخ الرئيس و جالينوس گفته ‏اند 248 قطعه استخوان وجود دارد و لكن پزشكان امروزى 226 فقره استخوان ذكر نموده ‏اند.
در ساخت استخوان 31 آن از مواد شافى تشكيل شده است. اگر در يك ظرف شيشه‏ اى در تيزاب نمك يا تيزاب شوره استخوان را بخيسانند، نرم و لطيف مى‏گردد و اگر استخوان را در فضاى آزاد بسوزانند، مواد شافى آن سوخته و فقط ماده خاكى سفيد رنگى باقى مى‏ماند.
رنگ استخوان كمى نيلگون و بعضى از انواع آن سفيد و بى مزه است. «1»
مصرف زياد استخوان باعث خشكى در بدن مى‏شود و مصلحش روغن و عسل است. «2
در رساله جابر بن حيان در باره استخوان مطلبى آمده است كه در اين جا به طور مختصر تحقيق مى‏شود.
استخوان نافع: لاغرى، ضعف، كمبود ويتامين و مواد معدنى، صرع، ضعف باه، خون دماغ، سردرد، اسهال و خونريزى است.
استخوان داراى ويتامين‏D ، ژلاتين، كلسيم و … است و مقدار خوراك آن تا 4 گرم است.
اسم:
استخوان را به انگليسى‏ «3»BONE و به عربى عظم‏ «4»، به يونانى سمولونوس، به رومى سپتون، به سريانى كرما، به تركى سموك، به هندى هدى و هار «5» و به سانسكريت اسهى مى‏گويند. «6»
مزاج:
مزاج استخوان در درجه دوم سرد و در اول درجه سوم خشك و سوخته آن در آخر درجه سوم خشك است.

 

کتابخانه بزرگ پرتال اشارت

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

کلیه حقوق این سایت متعلق است به مجموعه بزرگ اشارت با مدیریت ایمان رضی زاده مشهور به حکیم رضی