محصول به سبد خرید اضافه شد
0

رگشناسی رساله نبض متن کامل

تاریخ: 3 دسامبر 2019
بازدید: 337 views
رگشناسی رساله نبض متن کامل رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 2

رگشناسى‏ تصنيف دانشمند بزرگ ايرانى شيخ الرئيس ابو على سينا

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

رساله نبضيه شيخ الرئيس عليه الرحمة[1]

سپاس مر آفريدگار را.- و ستايش مرو را،[2] و درود بر پيغامبر گزيده (محمد) و اهل بيت- و ياران او[3] (صلوات اللّه عليهم اجمعين اوّل) (- كذا) فرمان (خداوند ملك عادل سيد منصور مظفّر) عضد الدّين‏[4] علاء الدولة، و قاهر الامة- و تاج الملة، ابو جعفر حسام امير المؤمنين، كرّم اللّه مثواه- و برّد مضجعه‏[5] بمن آمد كه اندر باب دانش رگ، كتابى (ب) كن جامع كه همه اصلها- اندر وى بود- بتفصيل‏[6]، پس فرمان را

______________________________
(1)- رساله نبض- آ.

(2)- مر او را- آ.

(3)- وى- ب- ج.

(4)- عضد الدوله- ب- ج.

(5)- جمله «كرّم اللّه مثواه- و برّد مضجعه» در نسخه (آ) بلا ترديد بقلم ناسخ افزوده شده است، چه در سه چهار سطر بعد مصنف (ابن سينا) ملك مذكور در متن را بجمله «اميدوارم كه بدولت چنين خداوند توفيق و يارى يابم» دعا مى‏كند و معلوم است كه اين دعا براى پادشاه زنده بوده، و از اينجا و از اينكه فرمان پادشاهى كه در گذشته قابل امتثال نيست دانسته مى‏شود- كه كلمه «عضد الدوله» در نسخه (ج) و (ب) تصحيف (عضد الدين) است چنانكه در نسخه (آ) آمده،- على الخصوص كه بشهادت كتب تاريخ و تراجم در آن عصر باين اسم كسى جز عضد الدوله ديلمى معروف نبوده- و او نيز يكى دو سال بعد از ولادت مصنف وفات كرده بوده است بنا بر اين چگونه ممكن است كه عضد الدّولة بكودك دو ساله (كه بعدها دانشمند و مصنف خواهد شد) فرمان ساختن تصنيف صادر كند يا مصنفى بگفته سلطان دوره پيش از خود كتاب بسازد.

(6)- بتفسير- ج.

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 3

پيش گرفتم، و[7] باندازه طاقت- و دانش خويش‏[8] اين كتاب را « [تصنيف كردم‏]» [و] بزبان پارسى‏[9] چنانكه فرمان بود، و بر[10] توفيق ايزد « [جلّ جلاله‏]» معونت‏[11] كردم، و از وى‏[12] يارى خواستم‏[13]، اميدوارم كه بدولت چنين (خداوند) توفيق « (و)» يارى يابم.

فصل* اول*[14] اندر (همه) اصلهاى او[15]

(باول) ببايد دانست- كه آفريدگار (ما) « [عزّ- و علا]» كه حكمت‏[16] وى داند، و مر دانش جويان را از آن اندكى آگاهى داده است، چهار گوهر اصل (كه) اندرين عالم* «اكر»* زير آسمانست بيافريد[17]:

يكى: آتش.

و يكى هوا.

______________________________
(1)- پيش رفتم- آ.

(2)- دانش و- آ.- دانش خويش و- ب.

(3)- فارسى- آ.

(4)- چنانچه فرمود و- ب.- چنانكه فرمود و- ج.

(5)- مقول- آ.

(6)- از روى- آ.

(7)- خواستم و- ب.

(8)- از آغاز كتاب تا اينجا نسخه «د» چنين است: «بسم اللّه الرحمن الرحيم‏ الحمد للّه حق حمده و الصلاة على نبيه محمد و آله اجمعين اين مقالتيست در نبض تصنيف خواجه رئيس ابو على الحسين بن عبد اللّه بن سينا رحمة اللّه عليه فصل اول» الخ.

(9)- اصلها كه- آ،- اصلهاء او- ج- د.

(10)- بآن حكمت كه- ب- ج.

(11)- آفريده- ب.

 

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 4

و يكى آب.

و يكى خاك‏[18].

تا از ايشان بكما بيشى آميزش‏[19] چيزهاى ديگر[20]– آفريند، چون:

ابر- و باران، (و) « [چون‏]» سنگ- و گوهر،- كه گداختن پذيرد، و[21] گوهر روينده.- و گوهر شناسنده بحسّ‏[22]، و گوهر مردم.

هر يكى را وزنى ديگر از اين‏[23] چهار گوهر اصل‏[24].- و آميزش ديگر[25] گونه.

و آتش را[26] گرم آفريد، و از خشكى بهره داد.

و هوا را تر آفريد* (و گداخته)* و از گرمى بهره داد.

و آب را سرد آفريد- و از ترى بهره داد.

و خاك (و) زمين را خشك آفريد، و از سردى بهره داد.

« [و]» معتدل « [تر]» آميزشى از اين چهار آن مردم بود[27]؛ و مردم را از گردآمدن‏[28] سه چيز آفريد:

______________________________
(1)- يكى خاك و يكى آب- ب- ج.

(2)- بى: «آميزشى»- ب،- بى «كما بيش آميزشى»- آ.

(3)- ديگر را- د.

(4)- بى: و- ج- د.

(5)- بحسن- آ،- ج.

(6)- آن- آ.

(7)- بى‏اصل،- د.

(8)- دگر- ب- ج.

(9)- بى: را- ب.

(10)- آميزش از اين جهان اين مردم آفريد- ب- ج.

(11)- از گرداندن- ج.

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 5

يكى: تن،- كه وى را بتازى بدن خوانند،- و جسد،[29] « (و)» ديگر[30] جان،- كه او را[31] روح خوانند،[32] و سيّوم‏[33] روان،- كه او را[34] نفس خوانند[35].

جسد كثيف است- و روح لطيف‏[36]، و نفس چيزى است بيرون ازين گوهرها[37]،- و لطيفى وى- جز[38] لطيفى روح است‏[39]،- كه معنى لطيفى روح تنك‏[40] است- و باريك‏[41] گوهرى، و روشن سرشتى،- چنانكه هواى روشن.

و لطيفى « [نفس‏]» ديگر است- كه اندرين تنكى‏[42] بكار نيايد، و مانند[43] است- بلطيفى سخن،- و لطيفى معنى.

و آفريدگار[44] تن را از اندامها ساخت، و اندامها را[45] از كثافت‏

______________________________
(1)- كه او را جسد خوانند و بدن گويند،- ب- ج- كه او را بدن و جسد خوانند- د.

(2)- ديگرى را- د.

(3)- وى را- آ.

(4)- گويند- ب- ج.

(7)- گويند- ب- ج.

(5)- و ديگر- ب- و سه ديگر- ج.

(6)- بى: كه او را- آ.

(8)- لطيف است- آ.

(9)- ازين سه گوهرها- آ.- از اين گوهر را- ب،- اين گوهرها- ج- د.

(10)- وى نه چون- ب- ج.

(11)- بى: است- آ.

(12)- تنكى- د- ظ.

(13)- باريات (- كذا)- آ.

(14)- تجلى- ب،- كى اندر بجشكى- ج- د.

(15)- ماننده- ج.

(16)- آفريدگارا- آ.

(17)- بى: را- آ- د.

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 6

خلطها[46]. و اما روح را[47] از لطافت و بخار اخلاط[48] آفريد.

و خلطها چهارند[49]، يكى خون پاكيزه- چون‏[50] اصل، و ديگر بلغم- كه نيم خونست، و خون نارسيده است. و سيم صفرا- كه كفك خون است‏[51]. و چهارم سودا- كه دردى و ثفل‏[52] خون است.

[و] اين چهار را[53] از آن چهار[54] گوهر پيشين آفريد[55]. بآميزشها- و وزنهاى مختلف.

باز ازين چهار هم‏[56] بآميزشها- و وزنهاى‏[57] مختلف اندامهاى‏[58] مختلف آفريد؛ يكى را خون بيشتر چون گوشت. و يكى را سودا بيشتر چون استخوان. و يكى را بلغم بيشتر چون مغز. و يكى را صفرا[59] بيشتر چون شش.

______________________________
(1)- اخلاط آفريد- ب- د.- خلطها آفريد- ج.

(2)- روح از لطافت- ب- ج.

(3)- بى: اخلاط- آ.

(4)- چهار است- ب- ج.

(5)- خون- آ- ج.

(6)- بى: و خون نارسيده است و سيم صفرا كه كفك خون است- آ.

(7)- و چهارم كه درد و سفل- آ.- الثفل بالضم و الثافل ما استقرّ تحت الشي‏ء من كدرة- قاموس.

(8)- بى: را- آ- ب.

(9)- چهارا از آن چهار را از آن چهار- ج.

(10)- آفريده است- ب- ج.

(11)- چهارم- آ.

(12)- بى: ى- ج.

(13)- بى: ى- ج.

(14)- سودا- ج.

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 7

و جان را نيز از لطيفى اين‏[60] خلطها آفريد[61]، هر جانى را وزنى و آميزشى‏[62] ديگر و زايش‏[63] و پرورش اصل جان اندر دل است، و جايگاهش‏[64] دل- و شريانهاست‏[65] و از دل بميانجى شريانها باندامهاى ديگر شود[66]، نخست باندامهاى‏[67] رئيس* [شود]* چون مغز، و چون‏[68] جگر؛ « [و]» چون اندامهاى منى؛ و از آنجا بديگر اندامها شود، و بهر جاى طبع روح ديگر « [كونه‏]» شود، تا اندر دل* (بود)* بغايت گرمى‏[69] بود، و طبع آتش- و لطافت‏[70] صفرا بروى غلبه‏[71] دارد، پس آن بهره كه از وى‏[72] بمغز شود- تا مغز بدو[73] زنده باشد، و فعلهاى خويش بكند[74] سردتر- وتر تر شود، و اندر آميزش وى‏[75] لطافت آبى-

______________________________
(1)- بى: اين- آ.

(2)- آفريد و- آ- ج.

(3)- آميزش- ب.

(4)- بى: و زايش- آ،- ولايش- ب- ج.

(5)- جانها كاهشتين- آ.

(6)- بى: است- ب- د.

(7)- مى‏شود- ج.

(8)- بى: ى ديگر شود نخست باندامهاى- آ.

(9)- بى: چون- آ.

(10)- گرمى گرم- ب.

(11)- آتش دارد و طبيعت- ب،- آتش دارد و لطافت- ج.

(12)- غلبت- ج.

(13)- ازو- آ.

(14)- بوى- د.

(15)- خود كند- ب،- خود بكند- ج.

(16)- او- آ- ب.

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 8

و بخار بلغم بيشتر افتد. و آن بهره كه بجگر شود- تا جگر بوى زنده باشد[76]، و فعلهاى خويش بكند، نرم‏تر- و گرم‏تر- و بحسّ ترتر[77] شود و اندر آميزش او[78] لطافت هوا- و بخار خون بيشتر شود.

و بالجمله‏[79] روحهاى اصلى چهارند[80] يكى‏[81]: روح حيوانى كه اندر دل بود، و[82] وى اصل همه روحهاست و[83] ديگر: روح نفسانى- بلفظ پزشكان‏[84]– كه اندر مغز بوده و[85] سيّم:

روح طبيعى‏[86]– بلفظ پزشكان‏[87] كه‏[88] اندر جگر بود[89] چهارم: روح توليد- يعنى زايش- كه اندر خايه‏[90] بود.

و اين چهار[91] روحها ميانجى‏هااند[92] ميان نفس بغايت پاكى‏

______________________________
(1)- شود- ب- ج.

(2)- بكند نرم و گرم‏تر- آ،- كند نرم‏تر و گرم‏تر و بحس تر تر- ب،- بكند نرم و گرم‏تر شود و بحسّ ترى تر- ج،- بكند نرم گرمى‏تر و بيش ترى تر- د.

(3)- وى- ج- د.

(4)- بجمله- ب- ج.

(5)- چهار است- ب- ج.

(6)- بى: يكى- د.

(7)- شود و- آ،- بود كه- ب- ج.

(8)- بى: و- د.

(10)- بى: و- د.

(9)- پزشكان- آ،- بجشكان- ب- د،- نحستكان- ج.

(11)- طبيعى كه- آ.

(12)- محشكان- ج- د.

(13)- بى: كه- د.

(14)- شود- آ،- بود و- ج.

(15)- خانه- آ- ج.

(16)- بى: چهار- ج- د.

(17)- است- ب- ج.

 

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 9

و[93] تن بغايت كثيفى‏[94] و قوتهاى نفس چون قوّة حسّ‏[95]،- و قوّة جنبش‏[96]،- و ديگر قوّتها، بميانجى‏[97] روح بهمه اندامها رسد[98] و علم رگ- كه علم نبض‏[99] خوانند، علم حال روح است، و[100] علم آب- كه علم تفسره خوانند، علم حال خلطهاست؛ و بيشتر دليل بودن نبض‏[101] بر حال دل است، زيرا كه دل‏[102] جايگاه (زايش) روح است.

و بيشتر دليل بودن آب بر حال‏[103] جگر است، زيرا كه جگر جايگاه زايش خلطهاست‏[104]

فصل دوم‏

[105] اگر تن‏[106] حيوان چنان بودى كه از وى چيزى جدا نشدى، و متحلّل‏

______________________________
(1)- پاك و- ب،- پاك و ميان- ج- د.

(2)- كثيف- ب- د.

(3)- قوتهاى حس- ب، قوّتهاى حس بود- ج.

(4)- جنبش بود- ج.

(5)- ميانجى- ج.

(6)- برسد- ب- ج.

(7)- علم نبض كه رگ- آ.

(8)- است او را- آ.

(9)- نفس- آ.

(10)- بى: دل- د.

(11)- بيشتر بيشتر دليل بودن آب و خاك- آ،- بيشتر دليل بودن تفسره بر- ب- ج.

(12)- و جگر جايگاه دانش خلط است- ب،- جگر جايگاه زايش خلط است- ج.

(13)- بى: دوّم- ب- ج،- ديگر- آ.

(14)- بى: تن- ب، اين- ج- د،

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 10

نگشتى- و نپالودى پالودنى ديدارى و ناديدارى حيوان را[107] غذا نبايستى كه غذا بدل‏[108] آن است كه از وى همى‏پالايد، و هر گاه‏[109] كه اتّفاق افتد كه كم پالايد[110]. يا از كمى گرما، يا از كمى حركت خاصّه‏[111]، يا سختى پوست چنانكه مار[112] بزمستان غذا نيابد، و هرگه‏[113] كه اندر تن حيوانى بلغم بسيار گرد آيد از پس باز خوردن‏[114]– و زيانش نكند از قوّت طبع، وى‏[115] بزمستان اندر سوراخ بكمى‏[116] حركت بزيد بى‏غذا از بيرون، زيرا كه باندرون تن‏[117] غذا دارد،- كه اين بلغم پخته شود،- و خون گردد[118].

و اگر كسى‏[119] گويد: كه پيدا بود كه‏[120] اندر تن حيوانى بلغم چند[121]

______________________________
(1)- و نپالودى پالودنى ديدارى و ناديدارى چون از- آ،- و نپالودى پالودنى مدار حيوان را- ب، و نيالودى مالودنى و مدارى حيوان را- ج.

(2)- بدن- ج.

(3)- مى‏پالايد و هر گاه- آ- همى‏پالايد و هر كه- ب- ج،- بپالايد و هر گاه- د.

(4)- پالايا- ج.

(5)- بى: خاصه- د.

(6)- همچون حال مار- ب- د.

(7)- غذا كمتر يابد و هر گاه- ب.

(8)- بلغم بسيار گرد از بسيار خوردن- آ،- بلغم بسيار گرد آيد از پس خوردن- ب- ج،- بلغم فرو آيد از پس خوردن- د.

(9)- كه- ب.

(10)- از- ب.

(11)- تن در- ج،

(12)- شود- آ- د.

(13)- بى‏كسى- آ.

(14)- بى: كه- آ.

(15)- بى: چند- د- چقدر بلقم- آ.

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 11

تواند بودن، و هر روز[122] غذاى حيوانى بسيار بايد[123].

جوابش- آنست كه اين غذا كه از بيرون بحيوان رسد[124]،- نه همه بكار شود، و غذاى‏[125] حقيقى گردد؛- كه همه بيشتر ثفل شود[126]، و فضله گردد،- و از آنجا بتن‏[127] اندكى شود؛ و اين غذا كه از بلغم آيد[128] آن بود كه‏[129] بلغم بجمله غذا گردد[130].

پس اين شمار با آن‏[131] شمار راست نيايد، پس تن حيوان را الا بچنين حال- غذا مى‏بايد- تا بدل پالايش شود، يا كثافت تن‏[132]، روح- كه‏[133] لطيف است و جنبنده‏[134] « [است‏]» اولى‏تر « [آنست‏]»- كه پالايش و تحلّل وى‏[135] بيشتر و زودتر بود، و* (غذا)* پيوسته‏تر و زودتر يابد[136]،

______________________________
(1)- هر روزى- ب.

(2)- با- آ،- بود- ب.

(3)- از بيرو برسد- ب،- از بيرون رسد- ج.

(4)- غذا،- آ- ج.

(5)- گردد- ج.

(6)- بى: گردد و از آنجا- ب. بتن و از آنجا- ج.

(7)- يابد- آ.

(8)- بى: كه- ج.

(9)- جمله غذا شود- آ.

(10)- بآن- ب- ج.

(11)- بحين حال غذا مى‏بايد تا بدل بآلايش بود پا كثافت تن- آ،- الا اين چنين حال غذاى مى‏نبايد تا بدل پالايش شود يا كثافت آن- ب،- الا بچنين حال غذا مى‏نبايد تا بدل پالايش شود يا كثافت و اين- ج،- كه الا بچنين حال غذا نيابد تا بدل پالايش بود يا كثافت تن- د.

(12)- بى: كه- ج.

(13)- چنين- آ.

(14)- بى: وى- آ.

(15)- بايد- ج.

رگ شناسى (رساله در نبض)، متن، ص: 12

و ناصبورى وى بيشتر[137] بود.

و هرگاه‏[138] غذا آمد از بيرون‏[139]، فضله و ثفل را[140] حاجت بدفع- و جدا[141] كردن افتاد؛ و فضله، روح لطيف گرم بخارى‏[142] دودى بود، بايد كه او را[143] از روح دور كرده آيد،- ساعت بساعت،- كه روح نازكست،- آن‏[144] صبورى نتواند كردن‏[145] بآميزش بد، و پليد از فضله خويش پس بايد[146] كه زود جدا شود.

در روح را سببى‏[147] ديگر است- كه او جوشان- و افروزان است‏[148] اندر دل- و شريانها، اگر هواى سرد بدو[149] نرسد،- از اعتدال اندر گذرد[150] و متحلل شود. پس هواى سرد او را معتدل- و بسته دارد.

______________________________
(1)- بى: وى- د،- ناصبورى كمتر- آ.

(2)- و هر كجا- آ- د، هرگاه كه- ج.

(3)- بيرون و- ج.

(4)- ثفل و- آ- د.

(5)- و دعا- آ.

(6)- بى: لطيف گرم- ب- ج،- لطيف گرم بخار- د.

(7)- بى: را- ب- ج.

(8)- نازكست و- ب- ج.

(9)- بى: كردن- آ.

(10)- بآميزش بد و پليد از فضله خويش بايد- آ،- و آميزش بد و مد از فضله خويش پس بايد- ب،- و آميزش بد و مد از فضله خويش پس ماند- ج،- بآميزش بد و پليد و فضله خويش كه تن كند. بآميزش بد و پليد از فضله خويش پس بايد- د.

(11)- سبب- ب- د.

(12)- وى چون ستاره افروزان است- ب- ج،- وى چون آتش افروز و تست- د.

(13)- بوى- ج.

(14)- بى: د- ج،- گردد- د.

کتابخانه بزرگ پرتال اشارت

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

آشنایی با ما

کتابخانه دیجیتال اشارت جایگاه فرهنگی و علمی تخصصی در مجموعه بزرگ اشارت میباشد که با موجود نمودن انواع کتابخانه های موضوعی کتب کهن و بسیار نفیس را بصورت دیجیتال و الکترونیک منتشر نموئده و به اهل علم و معرفت ارائه مینماید .

ایران-تهران- ستارخان
تلفن: 02166561928

از ساعت ۸ الی ۱۸ -۰۲۱۶۶۵۶۱۹۲۸
با ما در تماس باشید

کلیه حقوق این سایت متعلق است به مجموعه بزرگ اشارت با مدیریت ایمان رضی زاده مشهور به حکیم رضی