تجربه
این لفظ در زبان فیلسوفان به دو معنى عام و خاص به کار مىرود.
الف- معنى عام:
۱- تجربه به معنى آگاه شدن (اختبار) است که فکر انسان را توسعه مىدهد و غنى مىکند. مجرّب کسى است که آزمایشهاى گوناگون فکر او را آزموده و استوار کرده باشد.
متنبّى در این مورد گفته است: کاش حوادث روزگار آنچه را که توسط حلم و تجربه به من داد و از من گرفت، به من پس مىداد.
۲- تجربه تغییرات مفیدى است که براى صفات و حالات راسخ در ذهن ما (ملکات) حاصل مىشود. و نیز مهارتهائى است که در نتیجه تمرین براى ما پیدا مىشود و یا دانائىها و هوشیارىهایى است که زندگى آنها را براى ما حاصل مىکند.
تجربه به این معنى بر دو قسم است: تجربه شخصى و تجربه نوعى. نوع اخیر، تجربهاى است که توسط تربیت، زبان، سنّت، وراثت و طبیعت براى ما حاصل مىشود.
تجربه را به تغییر مفید اطلاق مىکنند و به تغییراتى از قبیل فراموشى، بىمبالاتى، و فساد اخلاقى، تجربه نمىگویند.
۳- در نظریه معرفت، تجربه به معارف صحیحى که عقل از طریق تمرینهاى مختلف کسب مىکند، اطلاق مىگردد. نه به این معنى که این معارف داخل در طبیعت عقل است، بلکه از این جهت که عقل آنها را از خارج کسب کرده است. فیلسوفان بین تجربه خارجى که ناشى از احسااست خارجى است و تجربه داخلى که ناشى از احسااست باطنى است فرق گذاشتهاند.
ب- معنى خاص
۱- تجربه (Experience) عبارت است از اینکه دانشمندى، ظواهر و پدیدههاى طبیعت را در شرایط معینى که خود فراهم آورده مشاهده کند و در آنها به اراده خود تصرف کند. پس در هر تجربهاى مشاهده وجود دارد. اما یک فرق بین تجربه و مشاهده هست و آن اینکه: مشاهدهکننده، پدیدارهاى طبیعى را، چنانکه هست مورد مشاهده قرار مىدهد، در حالى که تجربهکننده، پدیدارها را در تحت شرایطى که خود فراهم آورده است، مىآزماید. مقصود او از این کار، این است که به قوانینى دست یابد که بتواند توسط آنها حوادث طبیعى را تعلیل کند.
دانشمندان در مورد چگونگى عمل تجربه اختلاف دارند.
بعضى گفتهاند تجربه غیر از مشاهده است. به این معنى که تجربه مقتضى و مستلزم دخالت تجربهکننده در پدیدار شدن پدیده است. در حالى که مشاهده مقتضى چنین عملى نیست. بعضى دیگر گفتهاند شرط تحقق تجربه این است که در آن تحقیق در نظریهاى یا فرضیهاى یا ایجاد فکر تازهاى منظور نظر باشد، در حالى که مشاهده مشروط به چنین شرطى نیست. (رجوع کنید به استوارت میل، کتاب منطق، جلد سوم فصل هفتم، تجربه و مشاهده و نیز رجوع کنید به کلود برنارد کتاب مدخل طب تجربى، باب اول، فصل اول، مشاهده و تجربه)، خلاصه آنچه کلود برنارد گفته این است که، تجربه مشاهدهایست که ایجاد شده است تا فرضیهاى را تحقیق کند یا اندیشه تازهاى را به وجود آورد. تجربه یا آزمون به این معنى مرادف آزمایش (تجریبExperi mentation
است.
۲- آزمایشى (تجریبى (Experimental منسوب به آزمایش است. مثلا مىگویند روش آزمایشى، یعنى روشى که شامل مشاهده، طبقه بندى، فرضیه، آزمایش و اثبات باشد. و نیز گفتهاند علوم آزمایشى، که مقصود از آن، علومى است که متکى بر آزمایش باشد. بنا بر این طب آزمایشى مقابل طب بالینى (Clinique) است، زیرا نوع اول متکى به آزمایش و نوع دوم متکى به مشاهده است. به همین معنى، روانشناسى آزمایشى در مقابل روانشناسى تعقلى یا درون نگرى است.
۳- لفظ آزمونى (تجربى (empirique) منسوب به تجربه است و به سه معنى به کار مىرود:
الف- تجربى چیزى است که مستقیما نتیجه تجربه باشد و از قانون یا اصل (کلى) به دست نیامده باشد. تجربى به این معنى در مقابل «منظم» (Sistematique)
، ترتیبى و قیاسى است. به این معنى گفته مىشود روش تجربى یا معالجه تجربى، یا اینکه: این حکم تجربى است، به این معنى که اجزا و قواعد آن تجربى و اختبارى است.
ب- تجربى چیزى است که نیازمند تجربه باشد، مانند علم فیزیک، بر عکس ریاضیات که نیازمند تجربه نیست.
البته فقط در زمان حاضر است که روش دو علم ریاضى و فیزیک در مقابل یکدیگر قرار دارد و تجربى به این معنى مقابل نظرى و عقلى است.
ج- تجربى علمى است که از عالم خارج در ذهن حاصل شده باشد نه از مبادى و قوانین عقل. مثلا ادراک مثلث ناشى از شهود حسى محض است. اما ادراک یک ورق کاغذ مثلث شکل، ادراک حسى تجربى است، و شهود حسى محض، در نظر کانت نیازى به تجربه ندارد. [در عبارات اخیر مقصود از حس، حس استعلائى به اصطلاح کانت است.] آنچه ناشى از عقل باشد، پیشینى، و آنچه ناشى از تجربه باشد، پسینى نامیده مىشود.
۴- اصالت تجربه (Empirisme) اصطلاحى است که به تمام حوزههاى فلسفى که منکر وجود اولیات عقلى مقدم بر تجربه و مستقل و متمایز از آن است، اطلاق مىشود. این حوزههاى فلسفى از جهت نفسانى در مقابل حوزه اصالت عقل یا اصالت فطرت (Inneisme) قرار دارند که پیروان آن معتقدند نفس ایشان شامل مبادى اولیه و فطرى معرفت است و این مبادى فطرى مدیر و گرداننده معرفت انسانى است، و از جهت معرفتشناسى در مقابل مذاهبى قرار دارند که معتقدند
عقل انسان اصولى و قواعدى مخصوص خود و مستقل از اشیاء دارد، خواه این اصول فطرى باشد خواه غیر فطرى. ( اپیستمولوژى).
اصطلاح اصالت تجربه به معنى دیگرى نیز بکار مىرود، و آن اینکه: ادراک اشکال و مسافات توسط حس بینائى انجام مىشود، نه اینکه این ادراکات فطرى باشد، چنانکه بعضى قائل شدهاند.
۵- مجرّبات، چنانکه ابن سینا گفته است: «امورى است که حس به کمک قیاس آنها را تصدیق مىکند، به این ترتیب که وقتى وجود چیزى براى چیزى در احساس ما تکرار شود … این تکرار در حافظه ما مىماند. وقتى این تکرار در حافظه ما دوام آورد، در نتیجه قیاس مقرون به حافظه، تجربهاى براى ما حاصل مىشود.» (نجات) بنا بر این مجرّبات «قضایا و احکامى است که تابع مشاهدات مکرر ماست» (اشارات) ۶- آزمایش (تجریب) ذهنى در مقابل آزمایش مادى است و عبارت است از اینکه انسان بعضى موقعیتها را تصور کند و توجه خود را در آنها متمرکز کند و به نتایجى که از آنها برمىآید، دست یابد. چنین آزمایشى به مقصود نمىرسد مگر اینکه تصور موقعیتها به نحو دقیق ممکن باشد. این آزمایش از آزمایش مادى آسانتر است زیرا تصورات ما [بر عکس اشیاء مادى] در اختیار ماست. [به این جهت است که] هر گروهى براى خود قوانین مشروعى وضع کردهاند، و سازندگان کاخهاى رؤیائى در عالم خیال و داستانپردازان و مبتکران نظریات سیاسى و اجتماعى و جویندگان حقیقت، همگى، قوانین و مقرراتى را قبل از تحقیق کامل در مورد آن، براى خود مشروع و جایز دانستهاند، و هر چه تصوّرات آنها براى رسیدن به مقصود دقیقتر باشد رستگارى و نجات آنها در اعمالشان کاملتر و به مقصود نزدیکتر است.
مطلب خیلی خوبی بود ممنون
۲