رمان دل تاریکی
[real3dflipbook id=’155′]
کتاب دل تاریکی یا قلب تاریکی نوشته شده توسط جوزف کنراد می باشد.دل تاریکی اسم داستان کوتاهی از جوزف کنراد می باشد که در سال 1899به دست مجله ی مشهور بلکوودز در سه سری و به سبک داستان در داستان به انتشار رسید
دل تاریکی را بزرگترین رمان کوتاه قرن بیستم و واقعیت فرهنگی اروپا ،محکومیت روش های استعماری،سفر شبانه به دنیای ناخودآگاه،نمایش امپریالیسم و… نامیده اند
رمانی شایستۀ تعظیم اثر یکی از بزرگترین رمان نویسان قرن بیستم، جوزف کنراد، کتابی که نمایانگر واقعیات فرهنگی اروپا، سفر شبانه به دنیای ناخوداگاه، با هدف محکومیت روش های استعماری و امپریالیسمی می باشد؛ این کتاب در کنار سه اثر دیگر از کنراد در لیست کتابخانۀ مدرن(۱۰۰ رمان برتر قرن بیستم) قرار دارد.
رمان دل تاریکی ما را به قلب قارهی آفریقا و کنگو هدایت میکند که در آنجا با مارلو آشنا میشویم، مارلو در این داستان مسئول حمل و نقل عاج در یکی از رودخانههای جنوبی کنگو است و شیوهای که او با این دنیای جدید و ترسهایش روبهرو میشود در طول داستان روایت میشود. درست مانند مارلو، جوزف کنراد در سال ۱۸۹۰، سفری دریای را به کنگو تجربه کرد و از این رو بسیاری از اتفاقات داستان و توصیفات آن از خاطرات و تجربیات واقعی کنراد برگرفته شدهاند.
خود کنراد در سال 1890 در 32 سالگی به عنوان فرماندهی دوم یک شرکت تجاری به کنگو سفر کرد و منتقدان معتقدند همین سفر دریایی به او در نوشتن این رمان کمک کرده است. آنها بر این باورند که کنراد بسیاری از توصیفات را از تجربیات واقعیاش گرفته و دقیقا نقطهی قوت این کتاب همان ارائهی ظریف جزئیات سفر است.
“دل تاریکی” بسیار قبل تر از آثار نویسندگانی چون هامسون، جویس، وولف، پروست و دیگر “جریان سیال ذهن” نویسان بود، اما با نشانه هایی مثل تک گویی های درونی و عدم مقید بودن به خط زمانی و همچنین توصیف های بسیار عمیق، رگه هایی از جریان سیال ذهن را نمایان و پایه گذاری کرد.
هدف نوشتن کنراد به گفتۀ خودش این است که: خواننده را به شنیدن، حس کردن و خاصه دیدن وا دارد؛ البته در چنین شنیدن و دیدنی لازم است که گوش ببیند و چشم بشنود.
کتاب ” دل تاریکی ” به کوشش “صالح حسینی” به فارسی ترجمه شده است. در بخشی از متن کتاب آمده است:
«همین که مرا دید بنا کرد به گفتن. توی راه خیلی معطل کردهای. دیگر درنگ جایز نبود. ناچار شدم بدون تو شروع کنم. به قرارگاههای بالادست رودخانه باید کمک میرساندم. دیگر از بس تأخیر شده که نمیدانم کی زنده است و کی مرده و آنجا چطوری سرمیکنند و چه و چه. به توضیحات من وقعی نمیگذاشت، و در حالی که با لولهی لاک و مهر بازی میکرد، چند بار تکرار کرد که اوضاع خیلی وخیم، خیلی وخیم است.»
هنوز بررسیای ثبت نشده است.