منابع پزشکی عصر باستان
منابعی که از پزشکی عصر باستان در دسترس است شامل تشخیص، درمان و نسخههای پزشکی میباشد.
فرایندهای مومیایی و جراحی که به وسیله مصریهای باستان صورت میگرفت موجب حیرت متخصصین عصر ما شده است. بیشتر بیماریها براتی آنها شناخته شده و قابل درمان بوده است. به نظر آنها ارواح و خدایان در مسیر بیماریها نقش داشتند.
بیماریهای زنان
منابعی که در مورد بیماریهای زنان در مصر باستان نگاشنه شده است حاکی از آن است که نازایی، حاملگی، سقط و جلوگیری از بارداری در این تمدن مورد موشکافی و بررسی قرار گرفته است. آنها تست حاملگی را به این صورت انجام میدادند که تامپونی آغشته به آب گیاهان مخصوص و گوناگونی را در مهبل زنان قرار میدهند که بعد از گذشت یک تا سه روز با تغیر رنگ بین قرمز و سبز نشان میداد که زنان حاملهاند یا خیر. در واقع این PH ترشحات مهبلی زنان بوده است که د رنگ این تامپون موثر بوده است.
قلب
مطالعه قلب از طریق سرخرگها توسط مصری ها صورت گرفت. با این حال هنوز معلوم نیست که ایا آنها چیزی درباره جریان خون میدانستند یا نه. بر اساس برخی از مطالعالت اینطور به نظر میرسد که مصریان قلب را به جای مغز، مرکز عقلانیت انسان تلقی میکردند. آناتومی در مصر باستان پیشرفت خوبی داشت و تشریح کردن بدن در این تمدن روش رایجی محسوب میشد.
در نوشته ها و کتاب داروسازى آنان داروهاى چندى دیده مىشود که تطبیق آنها با داروهاى کنونى مشکل بنظر مىرسد.
در یکى از این پاپیروسها که ماسپرو(Maspero) دیده و در کتاب خود متذکر گردیده، علائم یکى از بیماریها را چنین مىنگارد:
” سرعت قرعات نبض، ورم قلب، ثقل و سنگینى شکم، بیمار شبها زیاد تشنه مىشود، رختهاى بیمار رویش سنگینى مىنماید و یا آنکه با وجود پوشش زیاد گرم مىشود، دهان بیمار بیمزه و گوشتهاى بدن بهمانند آن است که کوبیده باشد، اگر شکم بیمار بخواهد کار کند چون بیش از اندازه پرباد است، اجابت مزاح ممکن نیست.”
در مصر به مانند اغلب کشورها اصولا طب در دست بزرگان دین بوده است.
درباره بهداشت باید گفت مصریان بدان بسیار اهمیت زیادى مىدادند، خوردن گوشت میش و خوک را جائز نمى دانسته، از پیاز و نمک احتراز مى نمودند.
به عقیده مصری ها پیاز را مبهى و اشگ آور مى دانستند.
تدخین (دود دادن) با صمغها و سوزاندن مورد(Myrthe) را توصیه، همچنین عطر زیاد استعمال مى نمودند (اثر این عقیده امروز در مصر دیده مىشود).
آنان معتقد بودند، که نمک باعث جوع (پرخورى) و آبخورى فراوان مىباشد.
اما درباره بیمارستان آنچه تا به حال تحقیق شده در مصر قطعا بیمارستانى به
مانند بیمارستان جندى شاپور یا بعضى کشورهاى دیگر دیده نشده است.
از موضوعات بسیار مهم آنکه مصریان براى درمان خود در معابد شب را بروز مى آوردند و باصطلاح اعتکاف مى جستند، تا از شر بیمارى رهائى یابند.
بسیار احتمال دارد در یکى از زوایاى این معبد محلى براى بیماران و رنجوران مورد استفاده قرار گرفته است.
اما پرستارى باصطلاح و شکل کنونى در مصر وجود نداشته بلکه مردان و زنان در هر خانواده به پرستارى مىپرداختند، یا آنکه محتمل است این فن بهمانند یونان و روم قدیم در میان خانوادهها توسط زنان و بندگان انجام گرفته باشد، ولى ماماهاى زیادى براى عمل زایمان در مصر بودهاند.
درباره بهداشت
باید دانست که مصریان بدان بسیار مقید بودند و این موضوع نزد آنان بر درمان رجحان داشته، براى احتراز از بیماریها هر ماه سه روز متوالى بدن خود را به وسیله داروى منقى و تنقیه پاک مى نمودند (طبق گفته هردوت مورخ یونانى).
از آن گذشته از خوردن و نوشیدن اجتناب مىنمودند، چراکه معتقد بودند، در اغذیه موادى است که آدمى را در معرض بیماریها قرار مىدهد.
در روز دهم
عقیده مصری ها آن بود که در روز دهم بیمارى بروز مى کند.
تعدادى از داروهائى را که مصریها در بیماریهاى سخت بکار مى بردند، کات کبود، زاج(Aluns) گل ارمنى(Bol armenien) روغن سدر(Huile de Ce’dre) ، عسل و مغز و جگر سیاه و شوره(Nitrate de Potasse) و کندر(Encens) و خون حیوانات (جانوران) و شاخ گوزن که آنها را به صورت شربت و اماله و ضماد و روغنهاى مالیدنى استعمال مى نمودند.
در تبها
کوشش مى کردند که مریض عرق کند، لذا بیمار را با پارچه هاى پشمى مى پوشاندند، اگر عرق نمىآمد آنگاه به نظر آنان بیمارى سخت بود، لذا گل بابونه را با روغن مخلوط نموده به بیمار مىمالیدند.
براى بهبود بیمار و برطرف شدن بیمارى روغن تخم کرچک را براى بیمارى که مبتلى به زخم بود و مىخواستند ماده کثیف از آن خارج شود استعمال مىنمودند. شاید مصریها قدیمترین کشورى باشند که زاج و نعناع(Menthe) و تریاک(Opium) را در کار طبابت استعمال مىنمودند.
در جراحى
با تخماق مخصوص، نقطه معینى را از سر مىزدند، بهطورى که شکافى به استخوان وارد نشود ولى بیمار بیحس گردد و ازاینرو مىتوان گفت غیر از ایرانیان که به وسیله شراب به بیمار بیهوشى مىدادند مصریها نیز درباره بیهوشى و بیحسى بىنصیب نبودند.
اعمال جراحى در آن دوران صرفا براى شکافهاى استخوانى بود. و هیچگاه داخلى نبوده است.
در اسنادى که بدست آمده است از درمان و معالجات جراحى صحبت شده است و غیر از آنها از دامپزشکى نیز گفتگو مىنماید.
مصریها براى قلع ماده صبح زود به موضع روغن مىمالیدند و براى جلوگیرى از زحمت و آزار مژگان به چشم کندر و خون مارمولک و خون خفاش استعمال مىنمودند.
آنچه مسلم است مصریها در پزشکى ماهر و دقیق بوده اند (به نسبت دوران).
هومر شاعر بزرگ یونانى در کتاب خود” ادیسه” به داروهاى مصرى اشاره مىنماید. هرودت گوید: که مصریان براى هر قسمت طبیب جداگانه داشتند او مىگوید کورش پادشاه قدیم ایران (وفات ۵۲۹ ق. م) در دربار خود ماهرترین چشمپزشکان را استخدام نموده همچنین داریوش بزرگ (۵۴۸- ۵۲۱) از اطباء ماهر مصرى در دربارش استفادات نموده است.
معالجات معمولا در منازل صورت مىگرفته و در خارج از منزل فقط در معابد این امر انجام مىیافت و بدینترتیب طب با معابد بسیار توأم بوده است و عموما پزشکان از طبقه کشیشها بودهاند و این امر قبل از یونانیان و ظهور بقراط که توانست
طب را از معابد و درمان را از اوراد مجزى نماید، تقریبا در جمیع شئون پزشکى دوران قبل از بقراط در دنیا سارى و جارى بوده است.
بهطور خلاصه، علم طب و سحر تقریبا از هم مجزى نبوده و براى درمان بیماران توأما بکار رفته است.
باید گفت طب مصرى بر مبناى تصورات و تخیلات غیر علمى بوده است.
قسمتهایی از ترجمه کتاب پاپیروس که از قدیمی ترین اسناد پزشکی تاریخ بحساب می آمده است
کتاب پاپیروس

دانستن حرکات دل[۱] در هر عضوی [از عضوهای بدن] یک رگ[۲] هست اگر یک پزشک، یا یک کاهن سِخمت[۳] یا یک جنگیر [جادوگر] انگشتانش را بگذارد بر سر، بر پشت سر، یا دستش را بر جایگاه دل، بر بازوها، بر پاها؛ دل را حس خواهد کرد. چرا که اینها رگهای او هستند در هر عضوی و [دل] از نوکِ رگِ هر عضوی سخن میگوید.
در منخّرین، چهار رگ هست، دو تا اَخلاط را میدهد و دو تا خون را.
چهار رگ در درون شقیقهها است که بنابراین، خون به چشمها میدهند. نتیجه این که هم بیماریهای چشم هم از راه آنها (رگها) به چشم میرسند که به چشمها راه دارند. اگر آب از چشمها بریزد این جسمِ عنبیه است که موجد آن است.[۴] قولی دیگر: این خواب است که در چشمها است و موجد آن است.
چهار رگ است که به سوی سر منشعب میشوند و در پشت سر پراکنده میشوند و به این ترتیب موجب ریزش و نقطۀ کچلی (سوراخ مو؟ مریضی مو؟) میشود. این، حاصل آنها (رگها) است که بیرون میریزد.
همچنین است بادی که در بینی واقع میشود. [این باد] وارد دل و ریه میشود، اینها [رگها] هستند که [باد را] به همۀ شکم میدهند.[۵]
به همین صورت است آنچه موجب کَری میشود. دو رگ هستند که علت آن هستند، (یعنی) آن رگهایی که به ریشۀ چشمها میروند؛ قولِ دیگر: به همین صورت است آنچه موجب کری میشود. این دو رگ در شقیقههای کسی که دچار وزوز گوش است پر از باد است چرا که شیطانِ سرکَن (شیطان بیماری) در درون آن شخص است [و این شخص] اجبارا باید نفس او را بپذیرد.
همینطور است در سیل دل (شکم) یا روانی [اسهال؟]؛ همۀ نبضها در همۀ عضوها ضعیف است.
همینطور است در ضعف دل: رگی هست به نام جاذب که موجد این [بیماری] است. از [طریق] این [رگ] است که رطوبت[۶] به دل میرسد. قولی دیگر: گوش همۀ شکم اگر کر بشود، نمیتواند دهان باز کند به همین علت است که همۀ اندامهای آن خسته [و سست] هستند؛ چون دل رطوبت گرفته است.
همینطور است در ناتوانی که در دل ایجاد میشود: این خ.ا.س.ف. است که در مرزهای ریه و کبد ایجاد میشود. این اتفاقی است که برای او (قلب) میافتد؛ رگهایش گنگ (در اصل:کر) میشوند و فرومیافتند به خاطر افتادن حرارت باید جلوگیری شود.
چهار رگ برای دو گوش هست. دو رگ در شانۀ [طرف؟] راستش و دو رگ در شانۀ [طرف؟] چپش. نفس حیات به داخل گوش راستش و نفس موت درون گوش چپش میرود. قولی دیگر: او (نفس حیات) به درون شانۀ راست [به سمت راست؟] و نفس موت به درون شانۀ چپ [به سمت چپ؟] داخل میشود.
شش رگ است که به بازوها میرود. سه به بازوی راست، سه بازوی چپ و به انگشتان میروند.
شش رگ است که به پاها میرود. سه به پای راست، سه به پای چپ تا به کف پا برسد.
دو رگ است که به بیضههایش میرود. اینها هستند که منی را میدهند.
[۱] در دوران باستان تمایز مشخصی میان قلب و شکم یا معده داده نمیشده است همچنان که در فارسی نیز گاهی دل را به جای “شکم” و “معده” به کار میبریم وگاهی به جای قلب و گاهی به عنوان عمومی مرکز احساسات و عواطف.
[۲] با توجه به آنچه “جان نان” د رکتاب خود راجع به “مت” نوشته این کلمه به رگ، به معنای عام آن ترجمه شد که آن در طب قدیم ایران اعم است از شریان، ورید، عصب، تاندون، لیگامان یا ساختارهایی مشابه. در ذخیرۀ خوارزمشاهی، به وضوح شریان، و عصب، از رگ متمایز هستند. اما با توصیفی که از خصوصیات فیزیکی رگ در این کتاب داده شده به نظر میرسد ورید، تاندون و برخی ساختارهای نامشخص، رگ دانسته شده است.
[۳] خدای درمان و پزشکی
[۴] چنانکه معلوم است زمینۀ آنچه در اینجا آمده این است که منشاء بیماری خون است و بیماری ها از طریق رگها به اندامها منتقل میشوند. این اعتقاد در طب یونانی و طب قدیم ایرانی و طب دانشمندان قدیم مسلمان نیز بوده است. فصد یا بریدن رگ که منجر به خونریزی شود نیز به همین دلیل یکی از راههای شایع درمان بوده است. مترجمین این عبارت، “آب” را به اشک ترجمه کردهاند اما ممکن است که در اینجا به معنی رطوبت باشد که در طب باستانی و قدیم، در کنار “باد” یکی از منشاءهای بیماری بوده است. به این عبارات از ذخیرۀ خوارزمشاهی توجه کنید: “دو دیگر، شریان یافوخ است. این شریان را ببرند …. و بریدن او مادت آب و سَبَل و جَرَب را از چشم باز دارد و …” مترجمین، “جسم عنبیه” را به مردمک نیز ترجمه کرده اند، شاید کسی که هیروگلیف میداند بتواند این احتمال را که این نیز یک بیماری مثل ناخنک، یا آب مروارید یا سبل باشد را مطالعه کند.
[۵] باد را بر نفس و هوا ترجیح دادم اولا به این دلیل که همانطور که گفتم در این مبحث سخن از بیماری و نقش رگها در آن است. ثانیاً به این دلیل که یکی از اسباب مهم بیماری در طب باستانی یونانی باد است که در شکم و مفاصل و دیگر جاها موجب بیماری میشود. در اینجا گویا نویسنده میگوید که باد بیماری زا در بینی به وجود میاید و از طریق قلب و ریه به شکم میرسد و موجب دل درد میشود.
[۶] اینجا کلمۀ رطوبت را به جای خلط و به جای آب به کار بردم به همان دلیل که در مورد باد گفتم. علاوه بر این رطوبت در طب قدیم موجب هر گونه سستی است از اسهال گرفته تا افتادگی پلک تا در رفتگی راجعۀ مفصل شانه. الزهراوی در کتاب جراحی خود هر سه این بیماریها را ناشی از رطوبت میداند و داغ کردن را به عنوان استفاده از آتش در مقابل رطوبت در هر سه مورد تجویز میکن.
پاپیروس در حدود سال ۱۵۵۰ قبل از میلادی در طبس مصر نوشته شد این نوشته شامل خلاصه ای از ۸۷۶ نوع درمان دستور داروسازی و فرمولهای دارویی پزشکی است که در آن زمان گرد آوری و فهرست شده اند. این کتاب شامل اطلاعاتی است که حداقل از چهل منبع مختلف برگرفته شده اند این پاپیروس بیماریها و جراحتها، نشانه های آنها، نحوه تشخیص، طرز معامله، تجویزها، تهیه و استفاده درست از داروها را شرح و توضیح می دهد
منابع و موآخذ
…………………………………
- ترجمۀ بندیکس ابل نروژی ((Bendix Ebbell (1865 – ۱۹۴۱)
- ترجمۀ آلمانی پاپیروس آلمانی با تصویرهای کامل. دسترس در شهریور ۱۳۹۱ در نشانی زیر:
- کتاب جان نان (Nunn, J. F. (John Francis)) به نام “پزشکی مصر باستان” (Ancient Egyptian Medicine)
- ذخیرۀ خوارزمشاهی نوشتۀ حکیم سید اسماعیل جرجانی تصحیح محمد رضا محرری نشر فرهنگستان علوم پزشکی ۱۳۸۰
- ?دولامدسین- آندره سوبیران و ژان دوکرنى
تالیف :حکیم رضی
طب ساختار شکن اشارت
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.