کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر
کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر، تاليف حسن حسن زاده آملى، در مساله جبر و اختيار است. اين مساله از مسائل مهم كلامى است كه متكلمين و حكماء كتابهاى زيادى در پيرامون آن به رشته تحرير درآورده اند.
اشاعره كسانى هستند كه به جبر گرايش دارند. اينان معتقدند كه تمام افعال بندگان مخلوق خداى سبحان است و مجازا به انسان نسبت داده مىشود. در مقابل آنها معتزله قرار دارد كه در مشرب آنها، افعال انسانها به خودشان واگذار شده است و خداوند قدرت انجام آن را به آنها داده است و هيچ نقشى در اعمال آنها ندارد.
در اين ميان شيعه نظريّه« الامر بين الامرين» را برگزيده است. اثر حاضر نظريه جبر و قدر را رد كرده و نظريه اماميه را اثبات مىنمايد.
ساختار محتوا کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر
استاد مطالب خود را در پانزده بخش تدوين كرده است كه به طور اجمال به آنها اشاره مىشود:
بخش اوّل:
در بخش اوّل بيان مىشود كه اختيار و اراده و قدرت چيست؟ و مختار و مريد و قادر كيست؟ اختيار آن است كه شخص يكى از دو طرف را كه براى فعل ثابت است،
ترجيح دهد به اين كه اراده جازمه پيدا شود كه متعلّق به يكى از دو طرف باشد، اگر اراده جازمه به عدم باشد، طرف عدم را ترجيح بدهد و الاّ طرف وجود را البتّه ترجيح شرطى دارد و آن اين است كه علم پيدا كند به مصلحت وجود يا مفسده عدم يا بالعكس بنابراين مختار بايد علمى به وجود صلاح داشته باشد اراده در ما حالتى است كه براى فاعل بعد از تصوّر فعل و تصديق به غايت فعل و حصول شوق حاصل مىشود و قدرت در ما بالقوّه است و مرجّحى بايد تا به فعليّت رسد.
بخش دوّم:
بخش دوّم کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر درباره اختيار و قدرت و اراده تحقيق مىكند. قدرت و اراده و داعى در انسان در مقايسه با بعضى افعالش متعدّد و صفات زائده بر ذاتند؛ ولى در حق تعالى عين ذات احديت اند و با آن متّحد است.
نكته جالب اين كه علم و اراده و شوق و ميل يك معنى است كه در عوالم چهارگانه انسانى به وجود مى آيد و در هر موطن به صورتى خاص كه مناسب آن موطن است، ظاهر مىگردد. پس محبت كه همان ارادت است، در عالم عقل عين قضيه و حكم است و در عالم نفس عين شوق است و در عالم طبيعت عين ميل است.
بخش سوّم:
در بخش سوّم، تعريف متكلّم را درباره قدرت بيان نموده و آن را مورد نقد و بررسى قرار مىدهد. متكلّم قدرت را به« صحّت فعل و ترك» تعريف كرده است. بدين معنى كه صدور فعل و عدم صدور آن از قادر صحيح مىباشد.
اين تعريف فقط در انسان و حيوان صحيح است؛ ولى در واجب الوجود اشتباه است. تعريف قدرت در واجب الوجود بايد چنين باشد« القدرة كون الفاعل بحيث ان شاء فعل و ان لم يشا لم يفعل» متأسفانه بعضى از متكلمان اماميه قدرت را ازلى نمىدانند و فيض باريتعالى را از او منقطع مىدانند؛ در حالى كه امام( ع) به صراحت مىفرمايد:
ذات مقدس الهى عين حقيقت حيات و علم و قدرت و اراده و ساير صفات كمال است و تمام صفات وجودى در ذات ربوبى بر وجه اعلى و اشرف متحقّق است.
بخش چهارم:
در بخش چهارم كتاب، سخن در جبر و تفويض است. اولين كسى كه مذهب جبر را آورد جهم بن صفوان بوده است.
و علّت اين كه مذهب جبر را به اشعرى نسبت مىدهند، شايد بدين جهت است كه وى در ترويج اين مكتب سعى زيادى داشته است، ابوالحسن اشعرى به هشت واسطه به ابوموسى اشعرى مىرسد. ابوالحسن اشعرى در اوّل معتزلى بود، سپس از اعتزال عدول كرد و بزرگترين دشمن معتزل گرديد.
بخش پنجم:
بخش پنجم كتاب مناظره ابوالحسن اشعرى با استادش ابوعلى جبّائى است. اين مناظره را ابن خلكان كه خود اشعرى است، در كتاب تاريخى خود مىآورد، سپس مذهب خود را تأئيد مىكند.
بخش ششم:
در بخش ششم کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر گفته مىشود كه اشعرى منكر قانون عليت در سلسله موجودات است. وى حتى انكار عليّت را در انتاج مقدمتين؛ يعنى صغرى و كبرى جارى مىكند وى قائل است كه احكام پنجگانه مبتنى بر مصالح و مفاسد در اشياء نيست و همه چيزها را بدون واسطه به باريتعالى اسناد مىدهد.
بخش هفتم:
بخش هفتم کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر بررسى نظريه كسب اشعرى است.
اشعرى افعال عباد را مكسوبشان مىداند، لذا ثواب و عقاب دارند؛ يعنى اراده بنده مقارن از براى فعل مىباشد؛ ولى آن اراده هيچ گونه تأثيرى در وجود آن فعل ندارد،
بلكه فعل از خداست كه در بنده ظاهر مىشود، مثل دست در آستين كه حركت مىكند و اصلا آستين از خود حركتى ندارد. پس بنده به منزله آستين و خدا به منزله دست است.
حركت از دست و ظهورش در آستين است. البته پوشيده نيست كه اين گونه كلمات به حسب ظاهر از اصل توحيد قرآنى و مبناى برهانى بعيد به نظر مىرسد، از سخنان ابن عربى هم استفاده مىشود كه وى كسب را صحيح مىداند، ولى كسب ابن عربى، غير از كسب اشعرى است.
بخش هشتم:
در بخش هشتم کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر درباره آراى اهل تفويض در افعال بندگان سخن به ميان مى آورد.
معتزله معتقد هستند كه هر چه مدح و ذمّ راجع بنده است، فعل بنده است و او فاعل آنست و به اختيار خود آن را انجام مىدهد. خداى متعال كارهاى عباد را به خودشان واگذار كرده است. و بزرگترين دليل معتزلى آنست كه اگر بنده را اختيار و فعل نباشد، تكليف او عبث و دعوت اولياء و انبياء و اوامر و نواهى الهى بىفايده خواهد بود.
با كمى دقت در آراء معتزله دانسته مىشود كه ادلّه آنها خطابى و عمدتا تمسّك به ظواهر آيات و اخبار متشابه است و اغلب برمبناى پندار سطحى و عاميانه مىباشد.
بخش نهم:
در بخش نهم کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر ابتداء نقّادى هر دو طايفه را نسبت به يكديگر مطرح ساخته، سپس فساد هر دوى آنها را آشكار مىكند.
بخش دهم:
در بخش دهم کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر قدرى و آراى آنها مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد. قدرى در بسيارى از روايات همان معتزلى است و فيض هم در وافى بدان تصريح نموده است كه اينان همان مفوّضه اند كه به قدرت و استقلال عبد در افعالش اعتقاد دارند.
ملاى رومى هم در مثنوى قدر را برمفوضه اطلاق كرده است، در جوامع روايى قدريه به مجوس امت تشبيه شده است، چون مجوس قائل به دو مبداء يزدان و اهريمن است. تفويضى هم در ايجاد افعال به دو مبداء معتقد است،
يكى خداوند كه بنده را ايجاد كرده است و ديگر بنده كه در ايجاد افعالش مستقل است، ما روايات زيادى داريم كه هر دو مكتب جبر و قدر را رد كرد و به امر بين الامرين ناظر است. در اين امر سوّم كه همان امر بين الامرين است،
فلاسفه را طريقه اى است و بالاتر از طريقه عرفاست كه راسخون در علماند. اينان كسانى هستند كه به سرّ كلمات ائمه اطهار( ع) نائل شده اند، حكيم سبزوارى در شرح منظومه در بحث عموم قدرت حق تعالى مطالب شريفى دارند كه در رابطه با رد جبر و تفويض و اثبات امر بين الامرين مىباشد كه علاقمندان معارف عقل مىتوانند، بدان جا رجوع نمايند.
بخش يازدهم:
بخش يازدهم كتاب اختصاص به توحيد ذاتى، صفاتى و افعالى دارد. در اين بخش بطلان مذهب جبر و تفويض و حق بودن مذهب اماميه روشن مىشود. همچنين به رموز و اسرار بعضى از آيات و روايات نيز اشاره مىشود. با دقّت در مطالب اين بخش به آسانى توحيد صمدى كه محققان عرفا بر آن پافشارى مىكنند، دانسته مىشود.
بخشهاى ديگر کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر:
بقيّه بخشهاى کتاب خير الأثر در رد جبر و قدر درباره اقسام فاعل بحث مىكند تا حقيقت مذهب اماميه روشن گردد، اقسام فاعل عبارتند از:
فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالجبر، فاعل بالقصد، فاعل بالعنايه، فاعل بالرّضا، فاعل بالتجلى، فاعل بالتسخير، فاعل بالعشق البته فاعل بالعشق را مرحوم الهى قمشهاى در كتاب حكمت الهى بر اقسام فاعل افزودند. البته همه اقسام فاعل در انسان مصداق دارد از ميان اقسام فاعل، حق تعالى را فاعل بالتجّلى دانند كه با توحيد صمدى سازگار است. البته فاعل بالتجّلى و فاعل بالعشق را يك مآل است و هر يك از آنها معاضد يكديگرند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.