کتاب ترجمان الاشواق
کتاب ترجمان الاشواق
مشتمل است بر ديوان اشعار عربى محى الدين عربى، در زمينه عرفان ادبى و نظرى
كتاب، مشتمل است بر غزلياتى عاشقانه و عارفانه كه بيشتر با عباراتى مكنى و معقد همراه است و شرحى مبسوط و تا حدى دور از فهم از سوى نيكلسون.
بخش عربى كتاب يا ترجمان الاشواق( متن عربى)، داراى يك مقدمه و 61 غزل( مترجم، تعبير قصيده را به كار برده) است كه برخى از آنها، مشتمل بر واژه هاى دور از ذهن و عبارات داراى تعقيد لفظى و معنوى است، لذا در پاره اى موارد، درك مطلب سخت و دشوار می باشد.
غزليات، حداقل، سه بيتى و حداكثر، سى و هفت بيتى است. اولين غزل، چهار بيتى است.
عناوين پارهاى از غزليات ابن عربى چنين است:
« اسقفة من بلاد الروم»( پيشواى عيسوى دختى، از بلاد روم)،
« تحية مشتاق متيم»( درود عاشق دلداده و شيدا)،
« سلام على سلمى»( درود به سلمى)،
« زفرات مصعدة»( ناله ها و آه هاى برخاسته)،
« لا عزاء و لا صبر»( نه پايدارى نه شكيبايى)،
« الاوانس المزاحمات»( همايش خوبرويان)،
« ربوع دارسة و هوى جديد»( سرزمينهاى كهن و عشق جديد)،
« رعود بين الضلوع»( رعدهايى در ميان پهلوها)،
« لا تعجبى»( تعجب مكن)،
« تناوحت الارواح»( روانها ناله سردادند)،
« شموس فى صورة الدمى»( خورشيدهايى به صورت سنگهاى منقوش)،
« المطوقة النائحة»( كبوتر طوقدار نوحه گر)،
« رواية الصبا»،( حديث باد صبا)،
« الجمل غراب البين»( شتر، كلاغ فراق و جدايى است)
« وعد الخود»( پيمان ماهرويان و پرده نشينان).
ترجمه و شرح کتاب ترجمان الاشواق
شرح ابيات چهارگانه:
1- آنان:
عبارتند از مثل الهى كه قلوب عارفان مشتاقانه شيفته و روانها شوريده آنند و بخاطر آنها عمال الهى به اعمال ايثار و فداكارى خود مىپردازند.
كدام قلب: اشاره به قلب كامل محمّدى است «ص» ازآنرو كه محدود به مقامات نيست با وجود اين مثل الهى مالك اويند و هر دو طالب يكديگرند. مثل الهى قلب را مىطلبد و قلب آنها را، ولى مثل الهى نمىتوانند به مالكيت خود بر قلوب آگاهى حاصل نمايند زيرا آنها به جوهر خود وابستهاند، همان گونه كه قلب نيز چيزى جز ماهيت خود نيست.
2- آنها كدام راه كوهستانى را پيمودند
2- آنها كدام راه كوهستانى را پيمودند يعنى چون از دل من غايب شدند به دل كدام عارف درآمدند، راه كوهستانى دلالت بر مقام مىكند كه ثابت است در مقابله با
حال كه فرار و گذرنده است.
3- مثل الهى:
تنها در وجود بيننده، هستى مىيابند زيرا چون بيننده از خود هستى مستقلى ندارند.
4- عشاق در ميان دو امر متضاد سرگشته اند:
زيرا عاشق با معشوق خود دمساز است و مىخواهد با او يكى شود تا آنجا كه اگر معشوق خواست از عاشق جدا شود، عاشق در وضع بحرانى و سختى قرار مىگيرد.
قصيده دوم پيشواى عيسوى، دختى از بلاد روم
1- در روز جدايى، آنان شتران سرخ موى را زين نكردند مگر در هنگامى كه طاووسها را بر آنها بار نمودند.
2- طاووسها را با نگاههاى كشنده و گيرا مىبينى، پندارى كه هريك از آنها چون بلقيس در بالاى تخت مرواريد نشسته است.
3- هنگامى كه وى در صحن آبگينه گام مىنهد خورشيدى است كه بر روى سپهر در آغوش ادريس مىدرخشد.
4- هنگامى كه با تير نگاه مىكشد، با گفتار شيرين زنده مىكند، و چون مرده خويش به زبان زنده مىكند گويى عيسى است.
5- دو ساق درخشانش تورات اوست، آن را مىخوانم و مىآموزم، گويى كه موسى هستم.
6- اسقفى است از دختران روم كه فاقد زينت است كه در او نشانههايى از نور مىبينى.
7- دوشيزه سركشى است كه كسى را با او انس و الفتى نيست و خلوتگاه خويش را جايگاه ذكر كرده است.
8- همه دانايان كيش ما، «پيروان داود» دانشمندان يهود و نصارى را ناتوان و درمانده ساخته است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.